کد مطلب:106467 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:202

خطبه 082-خطبه غراء











[صفحه 496]

از خطبه های امام (ع) است كه به لحاظ بلاغت، تعجب انگیزی الفاظ و بلندی معنا و مفاهیم آن غراء نامیده شده است. این خطبه دارای بخشهای مختلفی است و به شرح زیر: بخثق اول خطبه حول: قوت نیرو. ازل: شدت. فضل: عطیه، جود، بخشش نذر: ترساندن حمد و سپاس خدایی را سزاست كه به قدرت كامله خود، بر همه چیز برتری دارد و از جهت نعمتهای فراگیرش به همه موجودات نزدیك است. او بخشنده هر غنیمت و فضیلت و بر طرف كنند. هر شدت و سختی است من او را بر احسانهای پی در پی و نعمتهای فراوانش ستایش می كنم و به او ایمان می آورم، زیرا نسبت به همه چیز اولیت و مبدئیت دارد، و از او طلب راهنمایی می كنم، چون او به راهنمایی نزدیك است و از او كمك و یاری می خواهم زیرا او توانا و پیروز است، كارهای خود را بخداوند واگذار می كنم چون او كفایت كننده و یاری دهنده است. گواهی می دهم محمد- صل الله علیه و آله- بنده و فرستاده اوست. او را به رسالت فرستاد، تا فرمانش را روا و حجتش را تمام كند، و ترس از او را در دلها جای دهد. امام (ع) در نخستین بخش این خطبه با بیان چهار صفت از صفات جلال حق به شرح زیر او را می ستاید. 1- خداوند متعال برترین رتبه را دارد:

البته منظور از علو مرتبه، برتری در مكان نیست زیرا چنان كه در گذشته توضیح دادیم حق تعالی از جسمانیت منزه و پاك است. بدین جهت مقصود از علو رتبه برترین معقول است، به لحاظ اینكه مبدا و فرجام همه چیز اوست بنابراین چنان كه در گذشته توضیح داده ایم، او برتر مطلقی است، كه بالاتر از او در وجود و كمال و شرف، رتبه ای نیست، و معنای نزدیكی خداوند به اشیا با توجه به قدرت و نیرومندی حق تعالی متصور است، چه اوست كه همه چیز را ایجاد كرده، روشن است كه صانع به صنع خود نزدیك است. 2- خداوند به لحاظ جود و بخشش به همه موجودات نزدیك است: دانسته شد كه معنای نزدیكی حق تعالی به اشیا نزدیكی مكانی نیست، بلكه نزدیكی، امری اعتباری است، كه عقل ما از جهت نزدیك بودن فیض و بخشش خداوند به موجودات و پذیرش نعمت از ناحیه آنها لحاظ می كند، و گر نه چشم بینندگان او را در نمی یابد. آری چون نعمت خداوند، در همه جا ظهور و بروز دارد، بخشش خداوندی را منشا نزدیكی به اشیا می دانیم. 3- هر سود و فضیلتی را خداوند عطا می كند. 4- همه مشكلات و سختیها را تنها او بر طرف می كند. شماره سه و چهار از گفتار امام (ع) پیرامون صفات حق متعال اشاره به این است، كه تمام نعمته

ای صادره بر خلق، مبدا آن جود و رحمت خداوندی است چه نعمتهای وجودی باشد، مانند تندرستی مال و منال، عقل و خرد و جز اینها چه عدمی، مانند رفع سختیها و مشكلات.. . چنان كه حق تعالی خود نیز به این حقیقت اشاره كرده و می فرماید: و ما بكم من نعمه فمن الله ثم اذا مسكم الضر فالیه تجارون ثم اذا كشف الضر عنكم. و باز می فرماید: امن یجیب المضطر اذا دعاه و یكشف السوء و یجعلكم خلفاء الارض. قوله علیه السلام: احمد الی قوله نعمه این فراز از سخن امام (ع) شنوندگان را متوجه دلیل شایسته بودن خداوند برای حمد و سپاس كه همانا كرم و بخشندگی اوست می كند. بعضی از دانشمندان گفته اند: كریم كسی است كه با قدرت عفو و به وعده ای كه داده است وفا می كند و هرگاه چیزی راببخشد، تا آخرین مرحله بخشش پیش می رود. برایش مهم نیست كه چه مقدار و یا به چه كسی می بخشد. اگر نیازمند به دیگری متوسل شود، خوشحال نیست، دوست می دارد كه همگان عرض حاجت پیش او بیاورند. اگر بر كسی سخت گیری كند، زود صرف نظر می كند. كسانی را كه به او پناه آورده، متوسل شوند، ضایع نمی گذارد و آنها را از وسائل نیازمندی و واسطه بی نیاز می كند. هر كس صفات فوق را، بدون تظاهر و فی الحقیقه دارا باش

د كریم مطلق است. البته جز خداوند متعال هیچ كس دارای این خصوصیات نیست. توضیح بیشتر درباره كریم بودن خدا به این حقیقت باز می گردد كه بخشش خیر از جانب حق، بی هیچ بخل و منعی بر موجودات پذیرای فیض به اندازه استعدادشان جریان دارد. كرم خداوند، عبارت از نعمتها و آثار خیری است كه متوالیا بر بندگان نزول می یابد، و بخششهای بی انتهایش، مدام و بی كم و كاست به سوی قبول كنندگان فیض سرازیر است. قوله علیه السلام: و او من به اولا بادیا دو كلمه اولا و بادیا در عبارت فوق به عنوان حال منصوبند، و بر مبدا ایمان و آغاز آن دلالت دارند. یعنی به خداوند ایمان می آورم كه نسبت به همه چیز اولیت و مبدئیت دارد و دلیل ایمان من اولیت و مبدئیت خداوند نسبت به همه چیز است (با توضیح فوق روشن شد كه اولیت و مبدئیت نسبت به ایمان امام (ع) در نظر گرفته شده است، چه اگر اولیت را نسبت به ذات حق در نظر بگیریم او مبدا تمام موجودات است. این كه خداوند بادی است، یعنی در عقل به حسب جمیع آثارش ظهور و تجلی دارد، با وجودی كه مبدا تمام موجودات نیز هست، پس به این اعتبار در مرحله نخست باید به او ایمان آورد و الهیتش راتصدیق كرد.) قوله علیه السلام: و استهدیه قریبا هاد

یا معنی استهدای، طلب هدایت می باشد و چون حق تعالی به همگان نزدیك است از او در خواست هدایت می شود. قرب حق بدین مفهوم است، كه پذیرای فضل خداوند به بخشش او نزدیك است، و هدایت حق سبحانه تعالی، عبارت از دادن آگاهی به هر موجودی كه صاحب درك است، می باشد، تا آنچه را شایستگی دریافتش دارد به زبان حال از خداوند بخواهد. با توضیح مطلب فوق، روشن شد كه به لحاظ این دو صفت قریب- هادی خداوند، مبدئی است كه هدایت را باید از او خواست. قوله علیه السلام: و استعینه قاهرا قادرا مقصود از استعانت، زاد و توشه خواهی از خداوند است، تا چنان كه شایسته است از او فرمان ببریم و راه حق را بپیماییم. قاهر كسی است كه در محدوده سلطه او و بر خلاف دستورش هیچ نفسی بر نمی آید و تمام موجودات تحت فرمان و اراده او حقیر و ناچیزند و در احاطه قدرت بی پایان وی قرار دارند قادر كسی است كه اگر بخواهد كاری را انجام می دهد و اگر نخواهد ترك می كند. چنان كه قبلا توضیح داده ایم از این تعریف اختیار فهمیده می شود، نه جبر یعنی چنان نیست كه لزوما كار مورد علاقه را انجام دهد، و یا امر غیر مطلوب را لزوما ترك كند. از تعریف فوق دانسته شد، كه خداوند به اعتبار این دو صفت قاهر

و قادر مبدا استعانت و یاری خواهی است. قوله علیه السلام: و اتوكل علیه كافیا ناصرا توكل: عبارت از این است كه انسان درباره چیزهائی كه بدانها امیدوار و یا از آن خائف و ترسان است به غیر اعتماد كند. كافی: یكی از صفات خداوند است و به اعتبار آن كه به هر كدام از مخلوقاتش آنچه از منفعت و دفع ضرر كه استحقاق آن را داشته باشند عطا می كند، او را كفایت كننده می گویند ناصر: یاری دهنده بندگان علیه دشمنان می باشد، كه خداوند با افاضه هدایت و قوت، خدا باوران را علیه كفار به پیروزی می رساند. واضح است كه حق تعالی با دارا بودن این صفات منشا توكل بندگان است و انسانهای مومن گشایش كار خود را به دست خداوند دانسته اند و امور خود را بدو وا می گذارند. قوله علیه السلام: و اشهد الی آخره این فراز از سخن امام (ع) در بیان اثبات رسالت و فواید آن آمده است و سه ویژگی و خصوصیت را برای انبیا و بشرح زیر یادآور می شوند. 1- پیامبران در بر قراری و اجرای فرمان الهی كوشش می كنند. مراد از نافذ بودن، تاثیر گذاری دستورالعمل آنها بر دل مردم است، كه سخن آنها را می پذیرفتند، و به بندگی خود برای خداوند اقرار می كردند. 2- با افعال و اقوال خود بهانه جویی را از

دست خلق می گرفتند. پیش از این استعاره بودن این سخن را نقل كرده توضیح دادیم. 3- انبیا خلق را از عذاب خدا می ترساندند، بدین توضیح كه انبیا قبل از آن كه انسانها در قیامت به ملاقات خدا بروند، برای اصلاح اعمال آنها انذار می كنند، تا خلق را بر اطاعت خدا تشویق نمایند. روشن است كه سه خصوصیت فوق لازمه بعثت پیامبران است.

[صفحه 501]

بخش دوم خطبه: ریاش: لباس گرانبها و بنا به قولی ریاش را به توانگر شدن به وسیله مال دانسته اند. ارصد: فراهم كرده، آماده كرده است. رفد: جمع رفده: بخشش، عطا. روافع: فراخنا، پاكیزه. بندگان خدا، شما را به تقوای پروردگاری توصیه می كنم كه برای هدایتتان در قرآن مثالهای فراوانی ذكر كرده است و برای گذران زندگی شما و نظام یافتن آن اوقاتی را مقرر فرموده است لباسهای فاخر را بر شما پوشانده و زندگی را برایتان توسعه داده است. شمارش نفوس شما را می داند و بر تمام وجود و اعمالتان احاطه دارد و كارهای زشت و ناروایتان را كیفر سخت و اعمال خوبتان را پاداش می دهد. اوست كه شما را مشمول نعمتهای كامل و عطاهای شامل و فراوان خویش قرار داده و با حجتهای بالغه خود (پیامبران و كتب آسمانی) شما را از كارهای بد ترسانده است. تعداد شما را بخوبی می داند و در این دنیا كه جای آزمایش و امتحان است زمان معینی را برایتان مقرر كرده بنابراین در دار دنیا آزمایش و در آخرت به حسابتان رسیدگی خواهد شد. این بخش از كلام امام (ع) مشتمل بر توصیه به تقوا و ترس از خدا و گرایش به سوی اوست، و برای این منظور و هدف اموری را بشرح زیر مورد توجه قرار داده

است. 1- مثالهای قرآن: مثالهایی كه خداوند برای فهماندن مطلب به بندگانش در قرآن آورده فراوان است. از جمله این مثال، كه می فرماید: (كمثل الذی استو قد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم... یرجعون. این آیه ضرب المثل است، برای كسانی كه از پیامبران مطالبه معجزه می كردند. پس از تحقق معجزه آن را قبول نكرده به تاریكی جهل شان باز می گشتند. بنابراین از شنیدن ندای حق گوش دلشان كر، و از مناجات و بیان اسرار زبانشان گنگ، و از دیدن انوار الهی چشم قلبشان كور است و بر ادامه گمراهی و كفرشان اصرار می ورزند و به سوی حق باز نمی گردند. و باز می فرماید: او كصیب من السماء.... قاموا. در این آیه خداوند، قرآن را به بارانی كه از آسمان فرود می آید، تشبیه كرده، وعد و وعید قرآن را مانند رعد و برق دانسته، و سپس دوری منافقان از گوش دادن به قرآن، و غفلت آنها را از شنیدن پند و وعظ به وضع شخصی كه از ترس رعد و برق انگشتانش را در گوشش قرار داده باشد، تشبیه كرده است. و باز می فرماید: نزدیك است كه برق بینایی شان را از میان ببرد. این كلام حق اشاره به كسانی است كه از شنیدن موعظه بلیغ و مفید قلبشان رقت یافته، و با اندك توجهی میل به توبه پیدا می ك

نند و تاریكی فكرشان به روشنایی می گراید، ولی به دلیل عدم وارستگی كامل و دوری از گناه، هنگامی كه با همفكران گمراهشان تماس برقرار كنند، بدنیا گرایی دعوتشان كرده، و با جدیت تمام نصیحتشان می كنند، و از ضعف و بی چیزی و فقر مادی آنها را می ترسانند. قصدشان را بر توبه و بازگشت بخدا در هم می شكنند شبهات باطل فضای فكری آنها را تاریك می كند و آنچه از روشنی حق كه بر آنها آشكار شده بود، فرو پوشیده می شود. معنی: یكاد البرق یخطف ابصارهم، بعنوان ضرب المثل برای چنین افرادی بكار رفته است. ضرب المثلهای دیگر قرآن نیز برای فهماندن حقایقی بصورت تشبیه و تمثیل بیان شده اند. 2- تعیین مدت حیات و زندگانی انسانها: بدین شرح كه خداوند با قلم قضا در لوح محفوظ برای هر كس زمان معین عمر را نوشته است پس از آن انسانها را به سوی خود باز می گرداند و اعمال نهان و آشكارش را محاسبه می كند. بنابراین لازم است كه انسان مراقب باشد و به منظور ملاقات حق كارهای شایسته انجام دهد. 3- ارزانی داشتن نعمت لباس: ذكر نعمت پوشش و لباس در كلام امام (ع) بیان منتی است كه از این بابت خداوند نسبت به انسانها اظهار فرموده است، چنان كه حق تعالی در قرآن می فرماید: یا بنی

آدم قد انزلنا علیكم لباسا یواری سوآنكم و ریشا و لباس التقوی. امام (ع) این فراز را بدین منظور آورده تا انواع نعمتهای الهی را بیان كند، و انسانها را متوجه سازد، كه از تجاهر به گناه شرم داشته باشند. 4- زندگی را برای انسانها گوارا ساخت: یعنی، خداوند زندگی دنیا را برای انسانها گوارا كرد، چنان كه خداوند تعالی می فرماید: ورزقكم من الطیبات شما را از چیزهای پاكیزه روزی دادیم. همان فایده كه در شماره سوم بیان شد این جا نیز مورد توجه است. 5- خداوند از نظر علمی بر همه موجودات احاطه و تسلط دارد: چنان كه در قرآن می فرماید: لقد احصبهم وعدهم عدا محققا آنها را بحساب در آورده و شمرده است، یعنی دانش حق تعالی بر همه امور احاطه داشته و فراگیر است. كلمه احصاء بعنوان مصدر تاكیدی و یا تمیز منصوب است. روشن است وقتی كه گناهكار بداند از احاطه علم خدا، بیرون نیست به سوی تقوی و پرهیزكاری روی می آورد. 6- خداوند برای هر عملی پاداشی در خور و شایسته آماده كرده است: خداوند در این باره می فرماید: (من جاء بالحسنه فله خیر منها و هم من فرغ یومئذ آمنون و من جاء بالسیئه فكبت وجوههم فی النار هل یجزون الا ما كنتم یعملون. 7- خداوند نعمتهای فراوان

ش را بر شما ایثار كرد و آنها را بر شما توسعه داد. چنان كه حق تعالی می فرماید: و اسبغ علیكم نعمه ظاهره و باطنه. 8- حق تعالی مردم را بوسیله حجتهای قانع كننده و بلیغ از عاقبت گناه بر حذر داشته ترسانید. منظور از (حجج) پیامبران، و پند و اندرزهایی است، كه بندگان را به پیمودن راه حق، ارشاد و هدایت كرده و اتمام حجتی بر متخلفین از فرمان پروردگار است كه روز قیامت نگویند ما از حقیقت بی خبر بودیم. 9- خداوند شماره همه چیز را می داند چنان كه در قرآن می فرماید: و احصی كل شیی عددا در توصیه به تقوی و خشیت از خداست. 10- در مورد انسانها زمان معینی را برای زندگی مقرر كرده است و این معنا به عبارت دیگر نیز چنین بیان می شود: برای فرا رسیدن مرگ شان وقت معینی فرموده است، جمله: توظیفه لهم المدد مانند توقیته لهم الاجال است و هر دو عبارت محدودیت زمان حیات موجودات بویژه انسانها را بیان می دارند. دو كلمه احصاء و عد كه به یك معنی هستند، بدین جهت در كلام امام (ع) تكرار شده اند تا توهم باطلی را كه برای بعضی پیش آمده و احاظه كامل خداوند به همه جزئیات را به لحاظ نامتناهی بودنشان بعید دانسته اند از میان ببرد، زیرا این توهم برای انسان این شبه

ه را بوجود می آورد كه چطور خداوند فرا رسیدن مرگ هر شخصی را می داند او ذره ذره عمل آنها را كیفر می دهد! سخن امام (ع) كه زمان آزمایش شما را مدت معینی قرار داد به جمله عمر معینی را برای شما مقرر كرد تشبیه شده است. منظور این است كه برای تمام اشخاص زمان معینی مقرر شده است، تا به وظایف خود عمل كنند. خداوند به مدت عمر هر كس، و اعمالی كه انجام می دهد، و پاداش و كیفری كه بر حسب كوچكترین عمل استحقاق می یابد آگاهست. تكرار این دو عبارت برای رد توهمی است كه محتملا برای بعضی پیش آید و خدا را محیط بر همه زمانها میزان عمر و یا جزئیات اعمال ندانند! تكرار كلام امام (ع) با دو لفظ و یك معنی، این حكم توهمی را نقض كرده، و از میان می برد. به علاوه تذكر محدودیت عمر و معین بودن اجل بهترین وسیله برای بی اعتباری دنیا و توجه دادن به خداست. قوله علیه السلام: فی قرار خبره و دار عبره: یعنی دنیا جایگاه آزمایش مردمان و عبرت گرفتن آنهاست. بدین شرح كه نشانه های عبرت و آموزندگی و آثار قدرت خداوند در دنیا، موجب انتقال ذهن انسانها به سوی خدا گردیده، زمینه استدلال بر وحدانیت و یگانگی آفریدگار را فراهم می آورد، چنان كه پیش از این ضمن معنای اختیار

و اعتبار توضیح داده ایم. و باز راجع به این فراز از سخن امام (ع): فانتم مختبرون فیها و علیها محاسبون. به هنگام شرح این سخن امام (ع) كه: الا و ان الدنیا دار لایسلم منها الا فیها توضیح لازم را داده ایم. میان دو واژه خبره و عبره بعلاوه سجع متوازی، نوعی تجنیس وجود دارد. معنای هریك از: سجع متوازی و تجنیس در جلد اول توضیح داده شد به آنجا مراجعه شود. بخش سوم خطبه رنق: كدر، تیره و سیاه. زدغ: گل و خاك كه با آب آمیخته شود. یونق: به تعجب می آورد، به شگفت در می آورد. یوبق: هلاك می كند، از میان می برد. غرور: فریب، نیرنگی كه ذهنها را به غفلت در می آورد. حائل: منتقل شونده، حیله گر قمعت الدابه: چهارپا دو دستش را بلند كرد به زمین زد و با دو پایش لگد زد. قنصت: صید كرد، شكار كرد. اقصدت: به مقصد رسید. اوهاق: جمع وهق، ریسمانها. صنك: تنگ، سخت و دشوار. اقلع عن الشیئی: از آن خودداری كرد. اخترام: پیش از مرگ طبیعی مردن، مرگ زودرس. ارعوی: خودداری كرد، بازگشت. حذا حذوفلان: كاری بمانند كار او انجام داد. ارسال: جمع رسل: دسته گوسفندی كه بدنبال دسته دیگر حركت می كند. صیورالامر: سرانجام امور آخر هر كار. بدانید كه آبهای دنی

ا سیاه و تیره و آبشخورش پر لای و لجن است ظاهر دنیا طرب خیز و باطن آن غم انگیز است. دنیا غروری است كاذب، روشناییی است رو بتاریكی، سایه ای است رو به نابودی، استوانه ای است رو به خرابی،. همین كه فرار كننده از دنیا به آن انس گیرد و انكار كننده اش به او اطمینان حاصل كند، با پایش لگدی بر او می كوبد، و تیرهایی از تركشش بیرون می كشد و او را صید می كند و كمند مرگ را به گردن او می افكند و با خواری تمام به خوابگاه تنگ گور، و منزلگاه وحشت و جایگاه كیفر اعمال می كشاند. آری جهان با گذشتگان چنین كرد، و با آیندگان نیز چنین رفتاری خواهد داشت اما تعجب این است با وجودی كه رفتار دنیا با گذشتگان چنان بود و یقینا دست از سر آیندگان هم بر نخواهد داشت باقی ماندگان متنبه نشده، دست از گناه برنمی دارند، بلكه باقی ماندگان و آیندگان به گذشتگان اقتدا كرده و پی درپی به سوی انتها و غایت مرگ، فنا و نیستی می شتابند. این بخش از كلام امام (ع) بر محور نفرت از دنیا و بیان معایب و سرانجام كار آن دور می زند. امام (ع) برای دنیا اوصافی بشرح زیر آورده است. اول تاریك و سیاه بودن آبشخور دنیاست: رنق كنایه از آلودگی و آمیخته بودن خوشیهای دنیا به مصیبت، ح

زن و اندوه و عوارض و بیماری است. دوم گل آلود بودن محل استفاده و خوردنیهای دنیاست: مشرع: در لغت به جایگاه ورود گفته می شود. در اینجا به معنای محل شروع برای صرف غذا و یا انجام كار آمده است. واژه ردغ برای امر محسوس صفت آورده می شود. در عبارت امام (ع) استعاره از مجرای غذا و خوردنیهاست. جهت شباهت راه، با مجرای غذا این است كه انسان در به كارگیری دنیا و تصرف در آن دچار لغزش می شود و لغزش موجب سقوط در جهنم می گردد. زیرا شما ثبات قدم عقلی است، كه می تواند قوای نفسانی را در كنترل خویش درآورد، و قدرت شیطان هوای نفس را در هم بشكند، چنان كه راه محسوس دنیوی اگر گل و لای باشد موجب لعزش و سقوط انسان می شود. به عبارت روشن تر جهت مشابهت، لغزندگی و سقوط در هر دو مورد است. این عبارت امام (ع): ردغ مشرعها از زیباترین اشارات سخن آن حضرت است. سوم هر چند، ظاهر دنیا زیباست ولی سرانجام انسان را هلاك می كند: این فراز از سخن امام (ع) اشاره به شگفت آوری دنیا برای افرادی است كه سرگرم زینتهای ظاهر آن شده فریب آن را می خورند هر چند به تجربه دریافته اند كه پرداختن به لذت و خوشیهای زودگذر دنیا پایانی جز هلاكت و نابودی ندارد. چهارم دنیا فریبی

متغیر است: كلمه غرور كه در عبارت امام (ع) آمده است به دو صورت: غرور و غرور تلفظ شده است، غرور به فتح (غ) یعنی دنیا فریبكار است، مردم به زر و زیور دنیا فریب خورده، پندارشان این است كه نعمتهای دنیا پایدار می باشد با این غرور شاد و خوش اند كه ناگاه دنیا تغییر یافته از دست آنها می رود و وضع آنها را دگرگون می كند. (غرور) به ضم (غ) یعنی دنیا از بس متغیر و رنگ به رنگ می شود گویا حقیقت و ماهیتش فریب و نیرنگ شده است و گاهی بر وسیله ای كه موجب غرور و فریب می گردد عرفا غرور اطلاق می كنند. پنجم دنیا جلوه ای است غروب كننده: كلمه (ضوء) را برای آن چیزهایی كه در چشم افراد غافل و بی خبر ظاهرا زیبا می نماید استعاره آورده اند. به مثل گفته می شود: علی فلان ضوء یعنی منظر زیبایی دارد و یا راههای هدایت را یافته و مسیر ورود و خروج امور را می داند. بنابراین (ضوء افل) یعنی جلوه ای است كه دوام ندارد. كلمه (افول) هم استعاره است. معنای خلاصه سخن حضرت این است كه جلوه های فریبنده دنیا پایدار نیست. ششم: دنیا سایه ای است ناپایدار لفظ ظل را برای آنچه انسان بدان پناه می برد تا از نعمت سایه آن بهره مند گردد، استعاره آورده اند، یعنی دنیا به سایه

ای ماند كه برای اندك زمانی می توان از آن سود برد و بدان طریق كه سایه اعتباری ندارد، ناپایدار است و زوال می پذیرد، دنیا نیز بقا و ثباتی ندارد و از دست انسان می رود. هفتم: دنیا تكیه گاهی است دو بخرابی: امام (ع) لفظ سناد را برای اموری كه بی خبران بدان اعتماد می كنند، با وجودی كه ریشه و بنیادی ندارد، استعاره آورده است. قرآن امور ناپایدار را بدرخت خبیثی كه بر روی زمین بروید و ثباتی نداشته باشد تشبیه كرده است. كشجره خبیثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار. لفظ میل استعاره را ترشیحی می كند. هشتم: دنیا مردم را با روشنایی كاذب و سایه زودگذر و جلوه های فریبنده خود طوری مغرور می سازد كه به آن انس پیدا می كنند: همان افرادی كه به دلیل عقلی از آن گریزان به مقتضای فطرتشان حقیقت بودنش را انكار دارند. هر چند انسانها مطیع و فرمانبر دنیا باشند بحالشان مفید نیست، زیرا دنیا با آنها رفتار دشمن فریبكار را خواهد داشت. و اعمال ناروایی را بشرح زیر درباره انسانها انجام می دهد. 1- قمصها بالارجل: دنیا با لگد انسانها را از خود دور می كند. لفظ قمص استعاره است بر این كه دنیا انسان را از خود بهنگام فرا رسیدن اجل دور می كند، بی اعتنایی دنیا

به انسان و تسلیم مرگ شدن انسان را به حیوانی تشبیه كرده است كه پشت به صاحب خود كرده و با دو پایش او را از خود دور می سازد. كلمه اجل استعاره را ترشیحیه كرده است. دلیل این كه كلمه ارجل را جمع آورده، این است كه هنگام لگد زدن همچنان كه دو پا كار می كنند، دستها هم دخالت دارند، زیرا تا دستها بدن را نگاه ندارند حیوان قادر نیست با پاهایش لگد بزند. اما این كه به ذكر پا اكتفا كرده و از دستها نامی به میان نیاورده، بدین سبب است كه اصل لگد زدن به وسیله پا انجام می شود، لذا فعل قمص با كلمه پا مناسبتر است. 2- قنصها له ما حبلها: دنیا انسانها را با ریسمان محبت گرفتار می سازد. این عبارت كنایه از این است كه دنیا می تواند ریسمان محبت خود را بگردن دنیا خواهان افكند. و خصوصیات پست و بی ارزش خویش را به نفس آنها منتقل كند. سخن امام (ع) به عنوان استعاره بالكنایه به كار رفته است. 3- كونها اقصدت له باسهمها دنیا: تیرهای زهرناك خود را بر هدف نشانده است. لفظ اسهم برای بیماریها و علت مرگ استعاره آورده شده است و اقصاد كنایه از به هدف خوردن تیرهاست. دنیا تشبیه شده است به تیراندازی كه تیرش به خطا نمی رود. 4- كونها اعلقته حبال المینه: كمنده

ای مرگ دنیا، گردن انسانها را بدام انداخته است. لفظ حبال (ریسمانها) از اسبابی كه انسانها را بنا بودی می كشاند استعاره آمده است و كلمه قائد كنایه از گرفتار آمدن بیمار در كمند بیماری است، كه در نهایت به مرگ و تنگنای گور و وحشت رجوع به پیشگاه خداوند منتهی می شود، و در حقیقت اشاره به پیش آمدهای ناگواری است، كه افراد جاهل و نادان به هنگام بازگشت به دنیای حق و دربار خداوند، دچار وحشت فراق از امور دوست داشتنی دنیا همچون مال و منال و فرزند می شوند. در عبارت فوق صفات دنیا به صفات صیاد تشبیه و جمله بعنوان استعاره به كار رفته است. یعنی همان طوری كه صیاد مدام در صدد به دام انداختن صید است دنیا نیز همین خصوصیت را داراست. مقصود از معاینه المحل مشاهده آخرت، جایی كه بحساب عمل افراد رسیدگی می شود. یعنی پاداش افراد نیك یا بد بدانها خواهد رسید. قوله علیه السلام: و كذالك الخلف. الی آخره. یعنی مردم با وضع غفلت آمیز خود، زندگی دنیوی خود را ادامه می دهند و حاضران براه گذشتگان می روند. نه، توجه به مرگ آنها را از پیروی نفس باز می دارد، و نه آیندگان از ارتكاب جرائمی كه گذشتگان داشته اند باز می گردند و نه از غفلت پیشینیان عبرت می گیرند

، بلكه رفتار گذشتگان را ملاك عمل خود قرار داده، همچنان مسیر حركت آنها را تا پایان راه و لحظه ای كه مركب جسمانیشان از راه بازماند و نهایت كارشان بفنا و نیستی منجر گردد و به محضر خداوند وارد شوند، ادامه می دهند. امام (ع) در عبارت یوبق و یوتق نافر و ناكر- قمصت و قنصت رعایت سجع و تجنیس را كرده است. كلمات فوق، تنها در حرف وسط با هم اختلاف دارند. بخش چهارم خطبه تصرمت: منقضی شد، سپری شد، گذشت ازف: نزدیك شد. ضرائح: جمع ضریح: شكاف وسط گور او كار الطیور: آشیانه ها و لانه های پرندگان. اوجره: جمع و جار، آغل درندگان. مهطعین: روی آورندگان. رعیل: اجتماع كننده ها. لبوس: لباسی كه می پوشند. ضرع: فروتنی، شكسته احوالی. كاظمه: آرام گرفته، ساكت و خاموش. هیمنه: صدای آهسته. الجم العرق: عرق صورت، از دو طرف به شكل لگام بدهان رسیده باشد، و یا دهان را پر كرده باشد. شفق: خوف، ترس. زبره: سخن بدرشتی گفتن، طرد كردن. مقایضه: معاوضه كردن. نكال: اقسام عذاب و كیفر. امام (ع) به عنوان تذكر و تنبه اشاره به خصوصیات قیامت دارد كه مردم پس از مرگ بدان خواهند رسید و اینك اصل سخن (مردم همچنان در غفلت و بی خبری زیست می كنند). تا این كه

كارها بگذرد و زمانها منقضی شود و هنگام حشر و نشر فرا رسد و خداوند انسانها را از شكاف گورها و لانه های پرندگان و جایگاه درندگان و هر كجا كه به هلاكت رسیده اند بیرون آورد! در حالی كه همگان با شتاب به سوی فرامین خدا و میعادگاه او روانند و در گروههای مختلف، خاموش و به صف ایستاده اند. و از دید نافذ علم الهی پوشیده نیستند و داعی الهی ندای خود را به گوش آنها می رساند، لباس مسكنت و بیچارگی، فروتنی و خواری را بر تن دارند، چاره را از دست داده، آرزوهاشان بر باد رفته، از ترس عذاب دلهایشان از هوس افتاده از هیبت روز قیامت آوازهایشان آهسته و رقیق شده است، عرق شرمساری بر گونه ها روان شده، خوف بزرگی سر و پایشان را فرا گرفته و از خشونت صدایی كه آنها را به حشرو قیامت، عقوبت و پاداش دعوت می كند گوشهایشان مضطرب شده است.) تمام انبیا و رسل بر معاد جسمانی اتفاق نظر دارند. قرآن كریم نیز بر این حقیقت دلالت دارد. خداوند متعال می فرماید: یوم یخرجون من الاحداث سراعا كانهم الی نصب یوفضون خاشعه ابصارهم ترهقهم ذله. همچنین تمام مسلمین به معاد جسمانی معتقدند ولی مشهور این است كه حكما، معاد جسمانی را قبول نداشته می گویند، معدوم بعینه بازگشت ن

می كند. چه مسلم است كه شرائط و اسبابی كه همراه پدیده ها بوده اند، مانند: حركت دورانی فلك، زمان معین و... از میان رفته اند و دیگر هرگز قابل بازگشت نیستند. بعضی از حكمای اسلامی، معتقدند كه معاد بصورت مثال انجام می گیرد، یعنی موجوداتی مثل هیئت جسمانی این دنیا، بازگشت می كنند. برخی دیگر از حكمای سلامی، ظاهر شریعت را در نظر گرفته، معاد را جسمانی و روحانی دانسته، سعادت و شقاوت را به جسم و روح نسبت می دهند. ابوعلی سینا در كتاب شفا راجع به معاد بحثی را آورده است كه ما عینا عبارت او را نقل می كنیم: آنچه از معاد مورد قبول است همان چیزی است، كه از شریعت به ما رسیده، و راهی برای اثبات معاد جسمانی جز از طریق شرع و تصدیق خبر نبوی نیست. معاد جسمانی و انگیزش در قیامت و كیفر نیك و بدی كه نصیب بدن انسان می شود بدیهی است. شریعت حقی كه بوسیله مولا و سیدمان محمد (ص) به ما رسیده است سعادت و شقاوت اخروی را به لحاظ جسم برای ما توضیح داده است. اما آنچه از این امور كه بوسیله عقل و قیاس برهانی درك می شود، و پیامبر نیز آن را تصدیق كرده است، سعادت و شقاوتی است كه مربوط به نفس و روان باشد. هر چند تصور ما در حال حاضر به لحاظ عللی كه برای

آنها ذكر شده است از درك سعادت و شقاوت نفسانی اخروی ناتوان است. ولی حكمای الهی بهایی كه به سعادت نفسانی می دهند و علاقه ای كه به آن نشان می دهند از سعادت جسمانی بیشتر است. بلكه باید گفت: در جنب سعادت نفسانی كه در حقیقت بار یافتن به حضور حق تعالی است به سعادت جسمانی توجهی ندارند، هر چند این سعادت جسمانی هم به آنها داده شود. (سخن ابوعلی سینا در مورد معاد از كتاب شفا این بود كه نقل شد) اما آنچه كه امام (ع) در این خطبه ذكر كرده اند بر اثبات معاد جسمانی و خصوصیات آن صراحت دارد. قوله علیه السلام: اخرجهم من ضرایح القبور و او كار الطیور و او جره السباع ومطارح المهالك این فراز سخن امام (ع) اشاره به گرد آمدن اجزای پراكنده انسانها برای حضور در معاد دارد، و روشن می سازد كه همگان چه آنها كه در ضریح و قبرشان قرار داشته باشند و یا آنها كه خوراك پرندگان و درندگان شده باشند و یا آنها كه در صحنه های پیكار بهلاكت رسیده و مفقود الاثر باشند و... از محل دفن و قرارگاه خود بیرون آمده، اجزای پراكنده بدنشان تركیب شده و در صحرای محشر حاضر می شوند. اگر اشكال شود كه، هرگاه انسانی را انسان دیگری بخورد، و از راه تغذیه مقداری از جسم این، ضم

یمه بدن آن دیگری شود، اعاده این دو در قیامت چگونه است؟ زیرا اجزای مشترك با هر بدن كه محشور شود، بدن دیگری ناقص می گردد. در پاسخ این اشكال می گوییم: عقیده محققان از متكلمین این است كه هر بدنی اجزایی اصلی دارد كه از آغاز عمر تا پایان، در آنها تغییر و تبدیلی حاصل نمی شود. اجزای دیگر بدن زاید به حساب می آیند هر دو قسمت اصلی و زاید در قیامت مبعوث می شوند. آنچه كه ضمیمه بدن ماكل می شود، اجزای زاید بدن انسان است و در قیامت به ماكول باز می گردد و این زیانی به اجزای اصلی بدن ماكل وارد نمی كند. چون به اجزای زاید بدن اموری اعتباری هستند. به نظر بعضی از فضلا این گفتار امام (ع) را می توان به گونه ای تاویل كرد، كه با ادعای معتقدین به معاد روحانی تطبیق كند. قوله علیه السلام: حتی اذا تصرمت الامور یعنی احوال و چگونگی هر یك از افراد در دنیا سپری شد و گذشت. قوله علیه السلام: تقضت الدهور مدت عمر هر فردی تمام شد. قوله علیه السلام: و ازف النشور بیرون آمدن هر نفسی از گور بدن در قیامت نزدیك شد. (دراینجا مطابق معنای تاویلی بدن هر شخص را بمنزله گور و روح بمنزله شخصی كه از داخل آن بیرون آمده و به سوی قیامت می رود در نظر گرفته شده است)

قوله علیه السلام: اخرجهم من ضرائح القبور لفظ قبور را برای بدن استعاره آورده. و ضرائح ترشیح استعاره است. وجه شباهت میان، قبر و بدن انسان این است كه نفس در ظلمت بدن و تاریكهای حواس فرو رفته و وحشت زده است، چنان كه شخص میت از زن و فرزند خود جدا شده و از تاریكی قبر هراسان و ترسان است ضمیر در فعل اخرج به كلمه افله كه در آغاز خطبه آمده است باز می گردد یعنی خداوند آنها را برای حسابرسی قیامت از گورها بیرون می آورد. قوله علیه السلام: و اوكار الطیور عرفاء و اهل حكمت فراوان لفظ طیر و اوصاف آن را برای نفس ناطقه و فرشتگان استعاره به كار می برند. چنان كه روایت پیامبر اكرم (ص) نیز به همین معنی اشاره دارد كه فرمود: هنگامی میت بر دوشها حمل می شود، روحش بر بالای نعش پرواز می كند و بزبان حال می گوید: ای خانواده و فرزندان من، چنان كه دنیا مرا سرگرم داشت، و فریب داد فریبتان ندهد. واژه رفرفه در حدیث فوق بمعنی بال زدن پرندگان است و چنان كه قرآن در وصف فرشتگان می فرماید: اولی اجنحه مثنی و ثلاث و رباع فرشتگان دارای دو، سه و چهار بال هستند در حدیث برای روح بال به كار رفته، و در قرآن برای فرشتگان تصریح به بال شده است. ابوعلی در قصیده ا

ی كه اول آن القی است درباره نفس چنین می گوید: به سوی تو از مكان بلند هبوط كرد نفس ناطقه ای كه سزاوار عزت و نیرومندی است منظور از لغت ورقاء نفس ناطقه می باشد، كه به آن هبوط را نسبت داده است. و باز ابوعلی در نوشته ای كه رساله طیر نامیده می شود به این حقیقت اشاره كرده و می فرماید: گروهی برای صید بیرون آمدند. طنابها را نصب كردند و دامها را گستردند و سپس روی آنها دانه افشاندند و خود در میان گیاهان مخفی شدند و من در میان جمعیتی از پرندگان بودم. در این عبارت نفس را بمنزله پرنده ای فرض كرده، كه در میان پرندگان قرار داشته است. وجه شباهت میان نفس و پرندگان در این استعاره شركت این دو در سرعت انتقال و تصرف در امور متعلق به آنها می باشد. نفس از محلی به محلی انتقال عقلی و پرنده انتقال حسی پدا می كند. هرگاه لفظ طیر برای نفس استعاره آورده شود، شایسته چنین استعاره ای این است كه لفظ وكر هم برای بدن عاریه آورده شود. چون میان، لانه مرغ و بدن، در مسكن بودنشان برای مرغ و نفس مشاركت است زیرا نفس بدون بدن و مرغ بدون آشیانه نمی توانند آرام بگیرند. قوله علیه السلام: واوجره السباع: ارواح برای حضور در قیامت از پناگاه درندگان خارج م

ی شوند كلمه اوجره برای ابدان استعاره آورده شده است. و سباع اشاره به نفسهایی است كه مطیع و فرمانبردار قوه غضبیه باشند. از ویژگی قوه خشم و غضب سلطه جوئی و انتقام گیری است. چنان كه خضلت حیوانات درنده نیز همین است. قوله علیه السلام: و مطارح المهالك: از جایگاه هلاكت بسوی صحرای محشر روان می گردند. این جمله نیز اشاره به بدن انسانها دارد، كه جایگاه هلاكت بی خبران است آنها كه پیرو شهوات می باشند یعنی اهل غفلت روحشان، در داخل جسمشان به هلاكت می رسد، بدین شرح كه هدایت نمی یابند و در روز حشر جانهای هدایت نیافته شان از درون بدنشان مبعوث می شود. قوله علیه السلام: سراعا الی امره كلمه سراعا و كلمات دیگری كه در این فراز منصوب به كار رفته اند، بعنوان حال و بوسیله فعل اخرج نصب داده شده اند. منظور از امره حكمی است كه با قضای ازلی الهی صادر می شود و همگان به سوی پروردگارشان رجوع كرده و به مبدا وجودی خود باز می گردند. كلمه سراع اشاره به نزدیكی وصول آنان به قرب حق تعالی دارد، كه لحظه جدا شدن علاقه جان از بدن، در نهایت شتاب به سوی پروردگار حركت می كند. قوله علیه السلام: مهطعین الی معاده به جایگاه حسابرسی و قیامت روی می آورند. مقصود

این است كه نفوس انسانها به جایگاه موعود و آنچه از خیر و یا شر بر ایشان تدارك دیده شده است روی می آورند و در محشر حاضر می شوند. قوله علیه السلام: رعیلا: بحكم خداوند اجتماع می كنند اشاره به این است كه درآن روز همگان در قبضه قدرت حق تعالی گرفتارند و در محلی كه پاداش، یا كیفرشان می دهند اجتماع دارند. قوله علیه السلام: صموتا سكوت همگان را فرا گرفته، تو پنداری گنگ می باشند زیرا زبانی برای سخن گفتن ندارند. محتمل است كه صمت كنایه از تواضع و فروتنی و شدت نیازمندی باشد، كه در اثر هیبت و جلال خداوند به آنها دست داده است. قوله علیه السلام: قیاما صفوفا در حالی كه اهل محشر سرپا ایستاده و صف كشیده اند منتظر حساب می باشند. كلمه (قیام) در عبارت امام (ع) به عنوان استعاره بكار رفته، بیان كننده این حقیقت است كه قیام و سرپا بودن نفوس در صحرای محشر از جهت هیبت و عظمت الهی است چون كمال آنها در اظهار عبودیت و خواری آنها در مكان حضورشان، نشانه اطاعتشان می باشد. و در صف بودن انسانها استعاره از نظم و ترتیب شان در علم خداست. چه همه موجودات در برابر دانش الهی یكسانند، همچنان كه در یك صف محسوس افراد برابر و مساوی قرار دارند. احتمال دیگر

اینكه، صف بودن انسانها در قیامت استعاره از ترتیب آنها به نسبت قرب حق و درجات بالا و پایینی باشد كه در آن قرار دارند. قوله علیه السلام: ینفذهم البصر: در منظر و دید قرار دارند. این جمله اشاره به علم خدا نسبت به آنهاست یعنی خداوند به تمام اهل محشر آگاه و مطلع است. قوله علیه السلام: و یسمعهم الداعی: داعی یعنی حكمی كه خداوند بر بازگشت مردمان به محشر صادر می كند. اسماع عمومی بودن حكم را نسبت به تمام انسانها بیان می كند، بدین معنی كه هیچ كس قادر نیست از این حكم عمومی كه نسبت به حضور در محشر صادر می شود، خارج شود. قوله علیه السلام: علیهم لبوس الاستكانه و ضرع الاستلام والذله بر آنها لباس بیچارگی و تسلیم و خواری پوشانده شده است. این فراز از كلام امام (ع) اشاره به چگونگی وضعی است كه مردگان با ذلت و خواری و نهایت ترس و نیازمندی با وجودی كه در قبضه قدرت الهی گرفتارند، از گور خارج می شوند. چنان كه خداوند متعال در این مورد می فرماید: یوم یدع الداع الی شیئی نكر خشعا ابصارهم یخرجون من الاحداث. قوله علیه السلام: قد ضلت الحیل یعنی راه آن چاره اندیشیهایی كه در دنیا داشتند و بدان سبب وسیله نجات خود را از شرور و امور ناپسند فراهم

آوردند، در قیامت بر آنها بسته است. و امیدشان قطع می باشد زیرا قادر به بازگشت از آخرت به عالم دنیا نیستند، تا اعمال لازم را كه ترك كردند جبران كنند، و نسبت به هیچ چیز طمع و امیدواری ندارند. قوله علیه السلام: و هوت الافئده كاظمه یعنی نفوس انسانها در قیامت، در نهایت خواری و بیچارگی قرار دارند، و بجز رضا و بخشش خداوند به چیزی امیدوار نیستند. لفظ كظم چنان كه گذشت استعاره به كار رفته است. قوله علیه السلام: و خشعت الاصوات: صداها به صورت خضوع و خشوع بلند می شود. این كلام امام (ع) مانند آیه كریمه قرآن است كه فرمود: و خشعت الاصوات للرحمن فلاتسمع الا همسا. منظور این است كه در خواست اهل محشر بزبان حال و بطریق خواری، ضعف بیچارگی كه نشانه بندگی، در برابر جلال و عظمت خداوند می باشد، گذشت و رحمت الهی است. قوله علیه السلام: و الجم العرق و عظم الشفق لفظ عرق استعاره بكار رفته، و كنایه از نهایت رنج و سختی است كه نفس انسانها بر اثر جدائی از زن و فرزند، هیبت خداوند، و نا مانوس بودن جهان آخرت در می یابد. زیرا نتیجه رنج و سختی این است كه شخص خائف عرق می كند و از نزول عذاب و كیفر هراسان می شود. نسبت دادن لگام بستن به عرق نسبت مجازی ا

ست. قوله علیه السلام: و ارعدت الاسماع لزبره الداعی گوشها از هیبت كلام دعوت كننده به محشر به لرزه می افتند این عبارت امام (ع) اشاره به امری است كه هنگام جدائی برای نفوس در قیامت حاصل می شود. لفظ زبره استعاره از حكم قهرآمیز قضای الهی است كه بر علیه نفوس صادر می شود. چنان قهر و خشمی كه امكان جواب رد دادن بر آن میسور نیست. مقصود از فصل الخطاب حتمی شدن حكم خداوند بر علیه آنها پس از ورود به محشر است، كه بحساب مال و منالشان رسیدگی شود. و حقوقی كه از حق الناس بر ذمه شان باشد وصول شود. و منظور از (مقایضه الجزاء) معاوضه ای است كه انجام می گیرد، اخلاق و رفتار پست و زشت را كیفر و اخلاق نیك و حق را پاداش می دهند. ارزش كار هر كسی را به اندازه استعداد و پذیرشش بحساب آورده ادا می كنند. چیزی كه به نظر می رسد باید، در پایان این بخش از شرح توضیح داده شود این است كه به كار گرفتن لفظ در معنای مجازی و یا حمل معنای كلام بر معنای تاویلی بجای معنای ظاهری در كلام خدا و رسول و اولیاء حق زمانی رواست كه یك دلیل عقلی اجرای سخن را بر معنای ظاهر شما منع كند. چون در موضوع بحث ما تمام مسلمین به تبع از شریعت معاد را جسمانی دانسته اند و دلیل ع

قلی هم كه جسمانی بودن معاد را منع كند وجود ندارد. نمی توانیم بدرستی تاویلاتی كه درباره معاد آمده است قطع پیدا كنیم. بنابراین چنان كه ظاهر كلام امام (ع) دلالت دارد معاد جسمانی است.

[صفحه 522]

قسز: قهر و جبر. اجداث: قبور مفرد آن جدث می باشد. رفات: استخوانهای پوسیده و امثال آن. مدینون: جزا داده شده، دریافت كننده پاداش. مستعتب: طلب رضایت كننده، رضایت خواه. سدف: جمع سدفه: تاریكی شب. ریب: شبه و شك. ارتیاد: طلب، مطالبه كردن. در این بخش امام (ع) مردم را به خصلتهای متكبرانه و اعراض از فرمان خدا كه در وجودشان ریشه دوانده و بر خلاف غرض خلقت و آفرینش شان عمل می كنند، متوجه كرده و می فرماید: حال بندگانی كه از روی قدرت آفریده شده و با قهر و جبر تربیت یافته و سپس به چنگال مرگ گرفتار آمده و در قبرها نهفته شده و استخوانشان پوسیده است چنین خواهد بود كه به تنهایی از گورها برانگیخته می شوند و بر طبق اعمال نیك یا بدشان جزا می بینند و با دقت به حسابشان رسیدگی می شود، اینان چند روزی در دنیا مهلت داده شدند تا از وادی جهل و گمراهی در آمده، قدم در راه سعادت و هدایت بگذارند و ایام عمر را بدانها فرصت دادند تا خداوند را خشنود كرده و از تاریكی شبهه درآیند و مركب نفععق خود را برای مسابقه روز رستاخیز تربیت كنند و در طلب خیر و نیكی برآیند و راه خدا را با تانی و تامل بپویند. چه خوب بود كه در مدت عمر بوسیله

اعمال شایسته و نیك برای تاریكیهای حشر خود كسب نور و روشنایی می كردند! تا با جلوه های نورانی خود در قیامت خود در قیامت گام می نهادند. امام (ع) در این بخش از خطبه، برای انسانها سیزده صفت به شرح ذیل بیان می كند: اول: انسانها از روی قدرت آفریده شده اند. بدین توضیح كه خداوند آنها را آفرید بی آنكه خود در آفرینششان نقشی داشته باشند، بلكه با قدرت قادر متعال و مستقل از مشاركت غیر در این خلقت بوجود آمده اند. توجه به این حقیقت آنها را از معصیت پروردگار باز می دارد. دوم: همه موجودات بویژه انسانها باجبار تحت تربیت پروردگار قرار دارند. بدین معنی كه، مالكیت پروردگار نسبت به آنها اختیاری آنها نیست، تا در فرمانبرداری یا معصیت مختار باشند. سوم: به هنگام مرگ انسانها در قبضه اختیار اویند. بدین توضیح كه بهنگام فرا رسیدن اجل قبض روح شده و به پیشگاه حق تعالی احضار می شوند. چهارم: پس از فوت لزوما به خاك سپرده می شوند. پنجم: استخوانهایشان تبدیل به خاك می شود. یعنی طبیعت ذاتی آنها این است كه خاك شوند. ششم: در روز قیامت منفرد و تنها مبعوث خواهند شد، چنان كه حق تعالی در این مورد می فرماید: و كلهم آتیه یوم القیامه فردا بدین معنی كه زن

و فرزند، مال و منالتان را بهمراه ندارید. هفتم: در قیامت انسانها پاداش خویش را از نیك یا بد، دریافت می دارند، زیرا عدالت ایجاب كننده چنین مجازاتی است. هشتم: در آن روز به حساب همگان رسیدگی دقیق شده، زشت و زیبای اعمال شمارش می شود چنان كه خداوند متعال می فرماید: لقد احصاهم وعدهم عدا. كلمات حسابا و جزاء در عبارت حضرت با فعلی كه از جنس مصدرشان نیست، منصوب شده اند. نهم: انسانها در دنیا مهلت می یابند كه راه نجاتی را برای خود جستجو كنند. بدین توضیح كه خداوند در دنیا بدانها فرصت می دهد كه رهایی و نجات خود را از تاریكیهای نادانی فراهم ساخته تا از فرو رفتن در معاصی بیرون آیند و برحمت و بخشش بینهایت حق تعالی بپیوندند. دهم: در دنیا راه راست به انسانها نشان داده شده است. یعنی مطابق فطرتشان بدانها الهام شده و با نشانه های واضحی كه بوسیله انبیا و شرایع آسمانی نمایانده شده است به سوی بهشت و پیشگاه قدس الهی راهنمایی شده اند. یازدهم: انسانها باندازه ای كه بخواهند رضایت خدا را كسب كنند، به آنها عمر و مهلت داده شده است. بدین شرح كه اگر انسانها اراده كنند خدای را خوشنود سازند و از زشت كاری و گمراهی باز گردند، فرصت دارند و خداوند

با آنها مدارا كرده و مدت طولانی عمر را زمان مناسبی برای بازگشت به طاعت و فرمانبرداری و عمل صالح و شایسته، در اختیار آنها قرار داده است. امام (ع) در این عبارت مدت عمر را به فرصتی برای طلب رضایت تشبیه كرده و نازل منزله آن دانسته است، چه عمر طولانی به لحاظی همان مهلت و فرصت انجام كار نیك می باشد. كلمه مهل به عنوان مفعول مطلق منصوب است. دوازدهم: خداوند از پیش چشم انسانها تاریكیهای شك را مرتفع كرده است. بدین توضیح كه خداوند به انسانها عقل و خرد داده و انبیاء را برای ارشاد آنها مبعوث فرموده، تاریكیهای شك، شبهه و جهل را از دید و بصیرت آنها دور ساخته است. سیزدهم: دنیا میدان مسابقه نیكوكاری انسانهاست بدین معنی كه انسانها آزاداند تا جانهای خود را به زیور تقوا بیارایند و توشه پرهیزگاری برگیرند. امام (ع) كلمه مضمار را كه بمعنی میدان مسابقه است استعاره بكار گرفته و سپس این استعاره را با اضافه كردن كلمه جیاد كه بمعنی اسب می باشد استعاره ترشیحیه كرده است زیرا بهترین میدان مسابقه آن است كه اسبها برای برگزاری مسابقه آورده شوند. و بعلاوه معنای استعاره ای كلام حضرت گویای این حقیقت است كه باید مسابقه انسانها در دنیا، مسابقه در

جهت نیكیها و اعمال شایسته باشد. وجه شباهت و استعاره بودن این سخن را قبلا توضیح داده ایم. معنی تضمیر در كلام امام (ع) كه الا و ان الیوم المضمار و غدا السباق همین واقعیت است تا تشویق بر انجام اعمال نیك باشد. یعنی امروز روز آمادگی و انجام اعمال نیك است و فردای قیامت روز جلو افتادن در مقامات الهی كه برای بندگان شایسته فراهم شده است. فراز دیگر سخن امام (ع): خلو لرویه الارتیاد نیز معنای استعاره ای دارد و بدین شرح است كه انسانها آزاد گذاشته شده اند تا در آنچه كه موجب خلوص در اطاعت خدا می شود، فكر كنند و در به دست آوردن جرقه ای از انوار الهی كه سبب روشنی جانشان در طول زندگانی می شود بیندیشند و در این مدت طولانی عمر برای رفع اضطراب و نگرانی، كمالات لازم را به دست آورند. البته آن كه از بندگان حق تعالی دارای این حالات معنوی شود و از جانب خداوند این همه نعمت بدو افاضه شود، شایسته نیست كه معصیت پروردگار جهانیان كرده، و نعمت های او را كفران نماید هر چند انسان بسیار ناسپاس است. بخق شسم خطبه پیرامون فضیلت موعظه آن بزرگوار و تذكر بر ستوده بودن موعظه و بلیغ و رسا بودنش در ادای مقصود و اظهار تاسف كه چرا دلها آن را نمی پذیرند، ب

حث كرده و در پایان مردم را به پرهیزكاری تشویق می كند. چه زیبایند این مثلهای درست و دلنشین، و پندهای شفا بخش. ای كاش این درهای گرانبهای پند و مواعظ بدلهایی پاك، گوشهایی نگهدارنده و اندیشه های استوار و خردهایی دوراندیش برخورد می كردند و آنها را تحت تاثیر قرار داده جایگزین می شدند. پس از خدا بپرهیزید، به مانند پرهیز كردن كسی كه شنید و ترسید و به گناهی كه انجام داده اعتراف كرد به وحشت افتاده فرمانبردار شد، و از گناه دوری جست و به انجام كارهای نیك مبادرت ورزید، و به حساب و كتاب قیامت باور قلبی پیدا كرد، و اعمال شایسته انجام داد، مطالعه در وضع دیگران را مورد عبرت قرار داده عبرت گرفت. از خداوند بر حذر داشته شد و پذیرفت. دعوت انبیا را قبول كرده به توبه و انابه پرداخت از بدكاریهای گذشته خود پشیمان شده، به سوی خدا بازگشت پیرو انبیا گردیده بدانها اقتدا كرد از ناحیه پیامبران نشانه های حق به او نموده شد و با چشم دل آنها را دید، و در طلب حق شتافت و از گناه بگریخت و رستگار شد. از مزرعه دنیا برای آخرت خود فوایدی را ذخیره كرد، و درون خود را از زنگ گناه بزدود، برای روز كوچ كردن از دنیا آخرت خود را آمادگی كرد، توشه راه برگرفت

نیازمندی خود را در نظر داشت و برای جایگاه همیشگی و جاویدش از این دنیای زودگذر توشه اندوزی می كرد و پیشاپیش فرستاد. پس ای بندگان خدا در راه هدفی كه برای آن آفریده شده اید، خویشتن دار باشید (او شما را برای انجام عبادت و اطاعت آفرید، او را عبادت كنید) و بدان سان كه شما را از خود برحذر داشته است از او برحذر باشید تا آنچه برای شما مهیا داشته مستحق آن شوید. چه وعده خداوند صدق است و از هول قیامتش بیمناك باشید. در كلام امام (ع) كه فرمود: فیا لها امثالا صایبه و مواعظ شافیه، واژه (امثالا و مواعظ به عنوان تمیز منصوب است. مثال درست آن است كه با مورد مثل مطابقت داشته باشد. و مقصود از شافی بودن موعظه این است كه در دلها تاثیر بگذارد و بیماری نادانی و اخلاق پست را از میان ببرد و شخص موعظه پذیر را بخدا بازگشت دهد تا به پیشگاه حق تعالی تضرع و زاری كند. عبارت حضرت كه: لو صادفت قلوبا زاكیه و اسماعا واعیه و آراء عازمه و البابا حازمه؟ مقصود از زكاء قلوب آمادگی دلها به این هدایت یابی و تقرب بخداست، و وعی اسماع درك و فهم و هدایتی است كه از راه شنیدن نصیب انسان می شود. این كه چرا سماع را به واعیه توصیف كرده است سرش این است كه شنیدن

ظاهر معنی، انسان را به حس منتقل و از مرحله حس به مرتبه خیال و تصور معنای كلی می رساند منظور از: عزم آراء همت گماشتن به امری است كه ثابت و پایداری لازم داشته باشد، و حزامه الالباب نیك اندیشی در انتخاب و گزینش می باشد. روشن است كه این صفات سه گانه زكاء- وعی و حزامه از اسبابی است كه موعظته با آنها سودمند می شود. قوله علیه السلام: فاتقو الله الی قوله.. مقامه این فراز انسانها را به تقوایی همچون تقوای كسی كه واجد صفات زیر باشد امر می كند: 1- تقوای كسی كه با شنیدن دستورات حق خشوع پیدا كند، یعنی قلبش آمادگی شنیدن موعظه را داشته باشد، و در برابر دستورات خداوند خاضع و خاشع شود. 2- تقوای كسی كه، به گناهكاری خود اعتراف دارد و به درگاه حق تضرع و زاری می كند. 3- تقوای كسی كه، از خداوند ترسناك است، و این ترس زبان او را از گفتار باز می دارد و موجب عمل شایسته ای كه اسباب نجات او را فراهم كند، می شود. 4- تقوای كسی كه، از كیفر پروردگار پرهیز دارد، و مبادرت به طاعت و فرمانبرداری خداوند می كند. 5- تقوی كسی كه، به مرگ و ملاقات خداوند یقین دارد، اعمال نیك انجام داده و آن را برای رضای حق تعالی خالص می گرداند. 6- تقوای كسی كه،

از امور عبرت زا عبرت می گیرد و آن را نردبان اندیشه خود برای رسیدن به آگاهی امور لازم قرار می دهد. 7- تقوای كسی كه، از خشم و كیفر حق تعالی رنج می برد و از گناه و معصیت دوری می جوید. 8- تقوای كسی كه، دعوت كننده خداوند را اجابت كرده، به سوی حق بازگشته و فرمانبردار اوامر او می شود. 9- تقوای كسی كه، به عقل و اندیشه خود رجوع كرده و از آن بر علیه شیطان و نفس اماره فرماندهنده ببدی مدد گرفته، و از پیروی نفس و شیطان سرباز می زند. 10- تقوای كسی كه، به انبیا و اولیای الهی اقتدا می كرده، و بوسیله آنها هدایت می یابد، و در همه اوضاع و احوال از آنها پیروی كرده، از قصد آنها تبعیت می كند، و كارهایش را مطابق كار انبیا انجام می دهد. 11- تقوای كسی كه، راه و روشها به او نمایانده شود، و او به چشم بصیرت راه خدا را دریابد، یعنی راه را بشناسد و برای پیمودن آن نهایت كوشش خود را بكار گیرد، در حالی كه از تاریكیهای جهل و نادانی گریزان است راه حق را یافته و نجات پیدا كند آنگاه ثمرات پیمودن طریق حق را ذخیره آخرت خود قرار دهد. بدین شرح كه راه حق رفتن و فرمان خدا بردن، ذخیره معادش گردد، و با سلوك در طریق حق محتوای وجودی خود را از ناپاكیهای

دنیا پاك، و در طول حیات، با خود سازی استعداد كمالات لازم در معاد را پیدا كند، و توشه مناسبی برای روز وفات خود فراهم آورد و آنچه برای سفر آخرت كه خود، مسافران است و سرمنزل نیازش، بشدت بدان محتاج است، آمادگی سازد زیرا هر مرتبه ای از كمال كه انسان بدان دست یابد مقدمه ای برای مرتبه بالاتر خواهد بود چه اگر مراتب پایین نباشند صعود به مراتب بالای آخرت ممكن نیست و راهی برای كسب كمال و رفع نیازمندی در آن دنیا وجود ندارد. منظور از كلام امام (ع): قدم زاد امامه از پیعش فرستادن زاد آخرتی كه فرا روی انسان قرار دارد و سرانجام بدان جایگاه منتقل می گردد. همین حقیقت است كه نیازمندی دنیای دیگر را باید از این دنیا فراهم كرد. قوله علیه السلام: فاتقوالله عبادالله وجهه ما خلقكم له، چون مقصود از خلقت شناخت حق تعالی و رسیدن بقرب اوست معنای جمله چنین خواهد بود: تقوای خود را در جهتی كه خداوند شما را بدان منظور آفریده است قرار دهید، نه در ریا و شهرت و آوازه كه ارزشی نخواهد داشت. كلمه جهت به عنوان ظرف در عبارت امام (ع) منصوب به كار رفته است. احتمال دیگر آن كه مفعول فعل نهفته اقصدوا باشد. در این صورت معنای جمله چنین خواهد بود. با تقوای ال

هی هدفی را اراده كنید كه به آن منظور آفریده شده اید. قوله علیه السلام: و احذروا منه كنه ما حذركم من نفسه آنچنان از خدا بترسید كه با وعده های عذابش شما را از كیفر خود بر حذر داشته است این نوع حذر وقتی پیدا می شود، كه درباره حقیقت شی ء مورد حذر بحث و تحقیق به عمل آید بدین توضیح كه ترس از عقاب و كیفر الهی برای انسانها وقتی به كمال می رسد، كه شخص توجه دقیق به مجازات الهی و سخت گیری در عقوبت مجرمین بنماید، در این حالت است كه انسان به حقیقت از خداوند ترس و وهم خواهد داشت. سالكان طریق حق در تصور این مراتب متفاوتند. قوله علیه السلام: واستحقوا منه ما اعد لكم بالتنجز لصدق میعاده منظور استحقاق یافتن وعده های نیك و پاداشهای شایسته حق تعالی است و چون این استحقاق وقتی پیدا می شود كه انسان آمادگی برای آن بیاید، پس در حقیقت امام، امر به آمادگی و تهیه مقدمات فرموده است و از باب این كه این مطلب نیز نیاز به سببهایی دارد لذا آنها را در ضمن دو امر بیان فرموده است: 1- در صحت بازگشت انسان به سوی خداوند یقین پیدا كند. كلمه تنجز در كلام امام (ع) بمعنی قطعی بودن وعده حق و تحقق یافتن معاد و حكم الهی است كه این یقین موجب روی آوردن به ط

اعت و فرمانبرداری از دستورات الهی می شود، چنان كه در قرآن می فرماید: وعدالله المومنین و المومنات جنات تجری من تحتها الانهار. 2- بر حذر بودن از مشكلات و سختیهای روز معاد، كه این امر جز از طریق دوری جستن از منهیات الهی و كنار گذاشتن محرمات و ترك امور غیر مجاز حاصل نمی شود. قوله علیه السلام: جعل لكم اسماعا... این فصل از سخن امام (ع) به دو فصل و به توضیح زیر تقسیم می شود. در فصل اول امام (ع) نعمتهای گوناگون و فراوان را به بندگان خدا تذكر داده، آنان را به نتیجه و ثمره بخششهای الهی توجه می دهد. و سپس حال امتهای پیشین را یادآور شده، توصیه می كند كه از سرنوشت آنها عبرت گیرند.

[صفحه 531]

فصل اول از بخش هفتم غرض حضرت از بیان این فصل اظهار خشنودی و امتنان از نعمتهای بی شائبه الهی می باشد. عناها: آن را مهم شمرد، به آن اهمیت داد. عشی: در شب ندیدن، تاریكی كه در هنگام شب چشم انسان را فرا می گیرد. اشلا: جمع شلو عضو بدن انسان. قطعه ای از گوشت. در این خطبه كنایه از تمام بدن است یعنی اندام. حنو: كنار، پهلو، طرف. ارفاق: منافع، سودها. بعضی ارماق تلفظ كرده اند (كه جمع رمق است). ارماق: باقی مانده جان در بدن. خلاق: نصیب و بهره. الخلاق به كسر (خ) ریسمانی كه بر گلو بسته می شود و خفگی ایجاد می كند. ازهاق: با عجله نزدیك شدن، عجله كردن. تشذب: جدا شدن، تفرقه پیدا كردن. انف الاوان: اول زمان هر چیز در این خطبه منظور اول جوانی است. بضاضه: كمال و قوت یافتن بدن. هرم: پیری زیاد، نهایت سن پیری. غضاره العیش: خوشی زندگی. اونه: جمع اوان، مانند ازمنه جمع زمان و به همین معنی زمان است. زیال: بر طرف شدن از بین رفتن. ازف: نزدیك شد. علزه: لرزشی كه بیمار را فرا می گیرد. حقده: یاران و اعوان. غودر: ترك شد. انهكه: او را كهنه و فرسوده كرد و پوساند. معالم: آثار و نشانه ها. شحب: شتر لاغر و مردنی.

نخجره: كهنه، فرسوده، پوسیده. اعباء: بارهای سنگین. مهد الامر: یا مهدالامر: كارا آماده ساخت با تخفیف و یا تشدید معنی فرق نمی كند. جرص: وقتی كه انسان آب دهانش را از روی اندوه و حزن فرو برد. قده: با كسر قاف و دال بی نقطه، راه و مسیر، بعضی این كلمه را به ضم قاف و دال نقطه دار تلفظ كرده اند ولی به صورت اول صحیحتر است. خداوند جهان برای حفظ و نگهداری امور مهم گوشها، و برای دیدن اشیا چشمها را آفرید (تا انسانها آنچه به كار دین و دنیا آید بشنوند و ببینند و حفظ و نگهداری كنند.) خداوند اعضای مختلفی را كه مناسب با كارهای لازم بدن باشد و به آسانی بهر طرف حركت كند مانند دست و پا و مفاصل آنها را خلق كرد با همین تركیب و صورت ظاهری كه در طول عمر به كار گرفته می شوند و با بدنهایی كه به وظایف خود قیام كننده اند و دلهایی كه در پی كسب روزی و معاشند، نعمتهای خداوند همگان را فرو پوشند است، و اسباب فضیلت را برای آنان فراهم كرده و با فراهم كردن وسایل عافیت آنها را دور كرده است. برای شما عمرهایی را مقدر كرده و مقدار آن را از شما مخفی داشته است. از انسانهایی كه پیش از این زندگی می كردند برای شما عبرتهایی را بر جای گذاشته است، انسان

هایی كه زندگانی وسیع داشتند تا هنگامی كه مرگت گلویشان را گرفت وقت زیادی داشتتد و اما قبل از آن كه به آرزوهای فراوان خود برسند، مرگ آنان در رسید، و بند خواهشهای آنها را از هم گسیخت، در حالی كه برای سلامتی بدنها در بستر قبر از عمل صالح فرشی نگسترده و از گردش روزگار عبرتی نگرفته بودند. پس آیا آن كه در جوانی و طراوت عمر زندگی می كند، جز این است كه منتظر پیری و گوژ پشتی و ناتوانی است؟ و آن كه در نهایت صحت و سلامتی بسر می برد جز این است كه در معرض آفات و بیماری قرار دارد؟ و آنان كه سالهایی طولانی در دنیا زندگی كرده اند اینك منتظر اوقات فنا و نابودی هستند كه بزودی فرا رسد و آنها را بدنیای دیگر منتقل كند. این نگرانی لرزه و اضطراب بر اندامشان افكند، غصه و اندوه گلویشان را گرفت و برای یاری خواستن از خویشان و عزیزان و همسران خود به هنگام احتضار بهر سو نگریستند! ولی آیا خویشان و اقربای آنها غصه و محنتشان را بر طرف كردند؟ و آیا آه و ناله آنها سودی بخشید؟ نه بخدا سوگند، هر یك از آنها به تنهایی در جایگاه مردگان، و تنگنای گور در گرو اعمالش گرفتار آمد. مار و مورها و كرمها، پوست تنشان را دریدند، گذر زمان و تاثیر زمین بدنها را

پوساند، و بادهای سخت حوادث دوران آثارشان را نابود ساخت، جسدها با آن همه طراوت و صفا و تازگی كه داشتند دگرگون شد، استحوانها با آن همه قوت و استحكام پوسید، و جانها در گرو بار سنگینی گناه ماند، در حالی كه به اخبار غیبی (كه انبیا از بهشت و دوزخ و كیفر اعمال در دنیا گوشزد كرده بودند و آنها باور نداشتند) یقین پیدا كردند. دیگر در آن دنیا فزون شدن عمل نیك و یا توبه و بازگشت از گناه خواسته نمی شود، و كسی از آنها نمی خواهد كه بر عمل نیك خود بیفزایند، و یا از كارهای زشت خود پشیمان شده توبه كنند (چون دنیای آخرت جای حساب است و جایگاه عمل نیست) آیا مگر شما، پسران و پدران و برادران و خویشان، كسانی كه از دنیا رفته اند نیسستید؟! پس چرا از كردار بد آنها پیروی می كنید؟ و بر مركب آنها سوار و براه آنها می روید؟! وای كه دل مردم چقدر سخت، و از حظ و بهره خویش بی نصیب شده، و از رشد و صلاح خود بدور، و در غیر میدان وسیع عمل خود گام می نهند!. تو گویی مقصود (از فرستادن انبیا مواعظ و تحذیر از دنیا) غیر ایشان بوده است و گویا رشد و صلاحی جز در گرد آوری مال و ثروت دنیا نیست! قوله علیه السلام: جعل لكم الی قوله بارفاقها. این فراز از كلام اما

م (ع) تذكری است بر نعمت آفرینش بدن انسان، و منافعی كه بر آن مترتب است. بنابراین فایده گوشها این است كه سخن حق را بشنود، و فایده دیدگان این است كه شگفتیهای آفرینش را با آن دیده و از آنها عبرت بگیرد. واژه عشاء ممكن است به یكی از دو معنای ذیل باشد: 1- محتمل است كه كلمه عشاء در سخن امام (ع) استعاره از تاریكی جهل باشد كه بر چشم دل عارض می شود. با فرض این احتمال تقدیر كلام این خواهد بود: خداوند بصیرت را برای بر طرف ساختن جهل و نادانی عطا فرمود. و منظور از ادراك چشم عبرتی است كه برای دل حاصل گشته و دل را جلا و روشنی بخشد با این توجیه كه مقصود از تاریكی نادانی و منظور از ابصار عبرت باشد، در این صورت نسبت دادن روشنایی به بینایی نسبت صحیحی خواهد بود. 2- محتمل است كه استعاره از عدم ادراك عبرت آور باشد، زیرا فایده ادراك و دیدن عبرت گرفتن است، هرگاه از نگاه عبرت حاصل نشود، شخص شبیه بینایی است كه كوری بر آن عارض شود. جهت شباهت میان فرد نابینا، و بینایی، كه عبرت نمی گیرد. فایده نبردن است كه میان آن دو مشترك است. نسبت دادن روشنائی به ابصار به لحاظ بوجود آمدن ادراك مفید، عبرت آور می باشد. در این نسبت نیز نوعی استعاره به كا

ر رفته است. كلمه عن در جمله: عن عشاها زاید نیست بلكه لازم است، چون تحقق معنای جلا و روشنایی به دو چیز بستگی دارد. یكی چیزی كه جلا می یابد، و یكی آن چیزی كه روشنایی را می بخشد. امام (ع) در كلام خود، روشنی یافته را در جای روشنایی بخشنده قرار داده اند، گویا چنین فرموده اند: چشمها، آفریده شدند تا بوسیله قوای خود، تاریكی را برطرف كنند. ما (شارح) در گذشته به فایده بدن و اعضای آن بطور مفصل اشاره كرده ایم و نیازی به تكرار نیست. مقصود از كلام امام (ع) قائمه بارفاقها این است كه هر بدنی برای منافعی كه از آن منظور بوده آفریده شده است. قوله علیه السلام: و قلوب راید الی قوته سترها عنكم: امام (ع) در این فراز، منت گذاری حق تعالی بر بندگان را توضیح می دهد، كه آنها را آفریده و هدایت كرده است و روزیی كه بدان قوام حیات و زندگی آنها استوار است ارزانی داشته، و قدرتی كه بتوانند امر معاد خود را اصلاح كنند بدانها بخشیده است. نعمتهای الهی از همه سو آنها را احاطه كرده، و آنها غرق در الطاف خداوند می باشند. پاره ای از نعمتهای خداوندی، پوشاندن اعمال زشت آنها، و نیات پلیدی است كه نسبت به یكدیگر دارند. چه اگر ما فی الضمیر هر یك كه سراسر دشم

نی، كینه و حسد و آرزوی زوال نعمت دیگران است برای دیگران روشن باشد. یكدیگر را از بین می برند، و نظام اجتماعی آنها از هم گسیخته می شود. مقصود از موجبات منن حق تعالی، نعمتهایی است كه باعث می شود تا خداوند بر انسانها منت نهد. بعضی كلمه موجبات را موجبات تلفظ كرده اند. بنابراین مقصود از منن نعمتها و منظور از موجبات نعمتهایی است كه از طرف خداوند فرود آمده و بر بندگان ارزانی شده است منظور از موانع تندرستی و عافیت، عواملی است كه خداوند مقرر می دارد تا بیماریها و زیانهایی كه به انسان می رسد، از میان ببرند. این كه امام (ع) پوشیده داشتن مقدار عمر انسان را از نعمتهای خداوندی دانسته است، سرش این است كه اگر انسان مقدار زندگی و عمر خود را می دانست، مدام خاطرش بیاد مرگ و ترس از آن مشغول می شد. و از آباد كردن زمین و عمران آن كناره گیری می كرد، و باعث از هم پاشیدگی نظام جهان بود. پس مخفی داشتن زمان عمر از نعمتهای بزرگ الهی می باشد. قوله علیه السلام: و خلف لكم عبرا از دیگر نعمتهای بیحساب خداوند متعال بر بندگان، باقی ماندن سرگذشت پیشینیان و عبرت بودن آن برای آیندگان است، چه همین عبرت گرفتن وسیله بسیار مهمی در اعراض دادن انسانها

از دنیای سراسر غرور و جایگاه هلاكت، به سعادت اخروی و ابدی است، تا با شناخت رفتار دنیا با گذشتگان، در مدت عمر و زندگانی صرفا بهره و نصیب خود را از دنیا برگیرند، و چنان كه پیشینیان گول دنیا را خوردند، به غرور دچار نگردند، پیش از آن كه ریسمان مرگ و زنجیرهای جهنم گلویشان را بسختی بفشرد، خود را آماده خروج از این دنیا كنند زیرا آمادگی لازم برای كوچ از این دنیا، در همین دنیا حاصل می شود. بدنبال این توجه امام (ع) فریب خوردگان از دنیا را كه دچار غرور شدند توصیف می كند، و بیان می دارد كه چگونه پیش از رسیدن به آرزوهای طولانی، مرگشان فرا رسید و گلویشان را فشرد! امام (ع) با توضیح و شرح حال گذشتگان انسانها را متوجه می سازد، كه ازآرزوهای طولانی دست برداشته، آمادگی مرگ شوند و با جمله: لم یمهدوا... الا و ان گذشتگان را سرزنش می كند كه با وجود قدرت و توان و سلامت جسم و ابدان، معادشان را اصلاح نكردند و فرصت جوانی را از دست دادند! مقصود حضرت این است كه با تذكر حال در گذشتگان از دنیا، در دلها نفرتی بوجود آورد، و پند گیرندگان را از غرور و فریب دنیا بر حذر دارد، و آمادگی تقوا و كارهای شایسته را در انسانها ایجاد كند و سپس با پرسش ان

كاری می پرسد: آیا جوانها غیر از پیری و تندرستان غیر از بیماری، و سالمندان از طولانی شدن عمرشان غیر فنا و نیستی چیز دیگری را طالبند و انتظار می كشند؟ و با طرح این سوالات می فهمانند، كه انتظار چیز دیگری جز آنها كه بر شمردیم، انتظار بیجا و بی موردی خواهد بود. با این بیان انسانها را بر انتظار بیجایشان ملامت می كند تا نسبت به خواسته های نا معقولشان تنفر پیدا كنند،. از آرزوهای دور و دراز دست بردارند. در جوانی منتظر پیری و در سلامتی منتظر بیماری، و در پیری منتظر فنا و نیستی بودن انتظاری غیر حقیقی است، زیرا لازمه انتظار حقیقی چنان سرانجام و غایتی، انجام كارهای نیك و بجای آوردن عبادت خداوند می باشد. هر چند، آنها، پیری، بیماری و مرگ را باور داشتند، اما عملشان بطریقی بود كه نشان می داد، انتظاری غیر از پیری، بیماری و مردن، دارند! به این دلیل امام (ع) آنان را به كسانی تشبیه كرده است كه گویا نهایت جوانی را به پیری و سرانجام تندرستی را بیماری و عاقبت سالمندی را مرگ و نیستی نمی دانند، و برای این حالت آنها لفظ انتظار را استعاره آورده است. آنگاه لرزش بدن، گرفتگی زبان، غم و اندوه، ترس و آب دهان را بزحمت فرو بردن، و كمك خواهی از

اقوام و خویشان و عزیزان را كنایه از شدت بد حالی كسی آورده است كه در وضعیت ناگوار جدایی از زن و فرزند و سختیهای مرگ قرار می گیرد، و به دشواریهایی دچار می شود. و سپس می فرمایند: آیا اقوام و خویشان، بدو نفعی می رسانند و آیا گریه و زاری آنها در آن حالت مشكلی را بر طرف می نماید؟ معنای سخن حضرت با پرسش انكاری این است كه نزدیكان و دوستان به حال او سودی ندارند! قوله علیه السلام: قد غودر جمله قد غودر به عنوان حال در جایگاه نصب قرار دارد و عمل كننده در حال فعل نفعت می باشد و معنی این است: وقتی كه شخص مرد و جزء مردگان قرار گرفت با وجودی كه صفات زشت تنفر انگیز به همراه داشته باشد هر چند مایل است كه از دشواریهای قیامت با انجام كارهای شایسته رهایی یابد، گریه به حالش سودی ندارد. و در این هنگام جانش در گرو گناهانش قرار می گیرد. كلماتی كه در این فراز از سخن امام (ع) منصوب به كار رفته اند مانند تنفیرا، جذبا و... معنی حال را دارند. منظور از هوام كرمهایی هستند كه از جسد میت، یا از غیر جسد بوجود می آیند. قوله علیه السلام: و الارواح مرتهنه بثقل اعبائها. این فراز از كلام امام (ع) به گرفتاری نفوس اشاره دارد، كه بدلیل سنگینی بار گنا

ه و كسب صفات رذیله و پست به پایین ترین مرتبه فضیلت سقوط كرده اند. اخبار نهفته و غیبی كه از احوال روز قیامت به آنها داده شده بود، نیك یا بد، اینك برایشان تحقق یافته است. معنی غیبی بودن این اخبار یا بدین لحاظ است كه مردم دنیا بر آنها اطلاعی ندارند، و یا منظور این است كه آنچه در دنیا می گذرد پس از فوت، انسان از آنها بی خبر است یعنی آن اخبار رازهای نهفته و غیبی اند و انسان بكلی از آنها بریده و جداست. اما اگر یقین پیدا كردن انسان نسبت به اخبار غیبی را به معنی اول بگیریم بهتر است. قوله علیه السلام: لاتستزاد من صالح عملها و لاتستعتب من سیئی زللها یعنی در قیامت زیادی عمل شایسته از انسان خواسته نمی شود و از او نمی خواهند كه بر كردار نیكش چیزی بیفزاید و لغزشهای زشت و ناروایی بخشوده نمی شود و از آن صرف نظر نمی شود. كه خداوند متعال فرموده است: و ان یستعتبوا فما هم من المعتبین. چون در روز قیامت وسیله ای برای انجام عمل نیك وجود ندارد، بازگشت بدنیا و انجام كارهای شایسته، مقدور نمی باشد، و بندهایی كه از معصیت بر گردنش افتاده است، برداشتنی نیست. خداوند تعالی این حقیقت را چنین توضیح می دهد: قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما

تركت كلا انها كلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون. قوله علیه السلام: اولستم اباء القوم و الابناء و اخوانهم و الا قرباء معنی سخن امام (ع) این است: آیا در میان شما كسی كه پدر یا پسر یا برادر و یا خویش و نزدیك این در گذشتگان باشد نیست؟ این كلام به منظور توجه دادن شنوندگان به عبرت گرفتن از شرح حال، كسانی است كه از دنیا رفته اند. امام (ع) با این بیان انسانها را به آینده ای كه در انتظارشان می باشد، آگاه می سازد، تا به تقوای الهی كه سبب نجات و رهایی آنها از سختیهای روز رستاخیز است روی آورند و از گناه و معصیت كه موجب گرفتاری و هلاكت است كناره گیری كنند. قوله علیه السلام: تحتذون امثلتهم انسانها از روی غرور و ناآگاهی از كارهای زشت نیاكانشان پیروی می كنند و راه آنها را می روند، چنان كه خداوند از تقلید كوركورانه آنها چنین حكایت می كند: در پاسخ پیامبر (ص) كه آنها را براه حق دعوت می كرد، گفتند: انا وجدنا ابائنا علی امه و انا علی اثارهم مقتدون. قوله علیه السلام: فالقلوب قاسیته عن حظها. با توجه به پیروی آنان از پدران گناهكارشان، قلب آنها آمادگی ندارد، تا بهره و نصیبی كه می توانند از نیكیها ببرند، دریافت كنند. با

این وصف در طلب رشد و هدایت خود نیستند و در غیر مسیر حركت می كنند به گمراهی گرفتار می آیند. مقصود از كلمه مضمار كه در لغت به معنای میدان مسابقه است. در عبارت امام (ع) شریعت و دستورات الهی است، یعنی فرمانها و دستورات الهی را به كار نمی گیرد، و دست به انجام كارهائی می زند كه خداوند از آنها نهی فرموده است. در حقیقت با كارهای خلاف شریعت راهی را می رود كه پایانش جهنم است. قوله علیه السلام، كان المعنی سواها و كان الرشد فی احراز دنیاها رفتار ناروای اینان گویای این حقیقت است كه جز دنیا هیچ چیز مفهوم و معنایی ندارد و رشد و هدایت تنها در این است كه دست بدنیا پیدا كنند! این سخن امام (ع) مبالغه است در دوری كردن دلهای آنان از حق و عدم توجه آنان به پند و موعظه و اندرز، و غرق شدنشان در دنیا خواهی چنان كه گویا آنان مورد خطاب دستورات حق تعالی نیستند و یا تنها رشد و هدایت و كمالی كه لازم است به دست آورند فراهم كردن مال دنیاست. و با این كه لازم است از خطر مال اندوزی برحذر باشند، بشدت بدان متمایل شده اند!

[صفحه 541]

بخش هفتم خطبه در بیان ویژگیهای صراط و برحذر بودن از خطرات آن و تشویق بر پرهیزكاری است. مزلق: جایی كه گام در آن استوار نمی شود. حض: لغزیدن. تهجد: عبادت در شب. غرار: خواب اندك. ارجف: شتاب كرد. مخالج: امور سرگرم كننده. اكمش: تصمیم خود را عملی كرد، در جایی گام نهاده است كه راه بازگشت نیست. بدانید كه محل عبور شما به سوی بهشت صراط (پل دوزخ) است، و آن لغزشگاهی است كه هر آن بیم لغزیدن و به دوزخ افتادن می رود، و ترس و بیم از آن بسیار و مكرر می شود پس ترس شما از خدا مانند ترس شخص خردمند می باشد كه یاد خدا دلش را مشغول داشته و ترس از پروردگار بدنش را رنجور كرده است، بیدار خوابی عبادت دنیایش، خواب اندكش را بكلی از دستش گرفته و امیدواری به پاداش اخروی روزهای گرم او را تشنه نگاهداشته، بی رغبتی به دنیا مانع خواهشهای نفسانی وی شده است همواره ذكر خدا را بر زبان دارد و ترس از گناه را برای آسودگی (روز حشر) مقدم داشته است شك و تردیدها را با پیمودن راه روشن از خود دور، و نزدیكترین راهها را بسوی طریق پسندیده اختیار كرد. اوضاع پیچیده و در هم بر هم سرای غرور او را از مسیر (حق) باز نداشت و شبهات بر او پوشیده نم

اند (با ویژگیهای یاد شده فوق فرد مزبور) چنان است كه گویی، به شادمانی نعمت (بهشت) و خواب شیرین (قبر) و ایمنی روز (حشر) هم اكنون دست یافته است. چرا چنین نباشد، سپاس گزار خداوند از پل جهان گذران گذشت و سعادتمند شد، زاد و توشه آخرت را پیشاپیش فرستاد، از ترس خدا در این (چند روزه) مهلت دنیا بطاعت بندگی و عبادت پرداخت، طالب خوشنودی خدا شد و با ترس و احتیاط گام برداشت، در امروز (زندگیش) مراقب فردای بعد از مرگش بود، پیش آمدهای قیامت را در نظر گرفت. برای پاداش نیكوكاران بهشت و برای كیفر بد كاران دوزخ كفایت می كند. خداوند در یاری دادن به نیكان و انتقام گرفتن از مجرمان نیاز به كمك ندارد و قرآن بر علیه دشمنان خود دلیلی روشن و گویا خواهد بود. شما را به تقوای خدایی كه انذارتان فرموده، و هیچ راه عذری برایتان باقی نگذاشته است وصیت می كنم. خداوند راه حق را به شما نمایانده، و از دشمنی كه مخفیانه در دلها نفوذ می كند و در گوشهای شما وسوسه می كند، بر حذر داشته است. آری (شیطان) پیروان خود را بدینسان گمراه می كند كه: وعده دروغ داده به آرزو می نشاند، جرمهای بد را در نظرها می آراید و گناهان بزرگ هلاك كننده را سهل و كوچك نشان می دهد، ت

ا بتدریج پیروان خود را به نهایت درجه شقاوت رسانده آنها را اسیر و گروگان بگیرد و سپس آنچه در نظرشان آراسته بود منكر گردد و آنچه را كوچك دانسته بود بزرگ شمارد، و از آنچه آسودگی خاطر داده بود بترساند!) باید دانست، صراطی كه قرآن كریم بدان وعده داده، هر چند در حقیقت آن اختلاف نظر است ولی امر مسلمی است كه اعتقاد بدان واجب است. آنچه از ظاهر شریعت فهمیده می شود. و همه مسلمین و آنان كه معاد جسمانی را اثبات می كنند بدان معتقدند این است كه صراط جسمی است در نهایت باریكی و تیزی و بر روی جهنم كشیده شده، و راهی است كه به بهشت منتهی می شود، و آنان كه خود را برای خدا خالص گردانیده اند از آن می گذرند، اما آنان كه از فرمان خداوند سرپیچی كرده اند از دو طرف پل بداخل یكی از درهای دوزخ سقوط می كنند. حكما نیز به حقیقت این پل اعتقاد داشته و آن را پذیرفته اند اما این تعریف كه، صراط همچون مو، باریك است تعریف ناصوابی است، زیرا تشبیه كردن صراط به مو، مانند تشبیه كردن مو، به خط هندسی است كه حد فاصل میان سایه و آفتاب. با این كه خط هندسی، نه از سایه به حساب می آید و نه از آفتاب. صراط بمنزله همان خطی است كه، عرض برایش نمی توان تصور كرد. حقی

قت صراط، حد فاصل میان اخلاق متضاد می باشد. مانند سخاوت كه حد وسط میان، ولخرجی و بخل، شجاعت كه حد فاصل میان بیباكی و ترس، میان روی در خرج كه حد وسط میان اسراف و سخت گیری، تواضع كه حد فاصل میان تكبر و پستی، عفت كه حد وسط میان شهوت و بی میلی جنسی و عدالت كه حد فاصل میان ستمگری و ستمكشی است. حد وسط میان این اخلاق متضاد نكوهیده اخلاق پسندیده شمرده می شود و هر یك از اخلاق حمیده دو طرف افراط و تفریط دارند كه مذموم می باشند. حد فاصل میان افراط و تفریط و رعایت عملی آن از دو طرف متضاد در نهایت دوری و فاصله است كه در آن نباید افراط و تفریطی باشد بدین توضیح كه چون فرشتگان بكلی از صفات متضاد جدایند و از طرفی انسان هم نمی تواند خود را از این صفات بكلی جدا سازد، پس كمال شباهت او به ملائكه آن است كه تا حد امكان چنان خود را از دو طرف متضاد دور و به تعادل نزدیك سازد كه گویا بكلی از این اوصاف جدا می باشد، پس چنان به سخاوت دقیق عمل كند كه گویا هرگز بخیل و در خرج لاابالی نبوده است. بنابراین صراط مستقیم و راه راست همان وسط حقیقی است كه به هیچ طرف تمایل نداشته باشد و این چنین حد وسطی برایش عرض تصور نمی شود و از مو، هم باریكتر است.

با توجه به همین معنای دقیق عدالت خداوند متعال فرموده است: و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم فلا تمیلوا كل المیل از امام صادق (ع) روایت شده است كه از آن حضرت معنای اهدنا الصراط المستقیم را پرسیدند. امام (ع) فرمود: یعنی ای خدا، ما را به راهی كه منتهی به محبت خودت می شود، و دینت را در دسترس ما قرار می دهد ارشاد فرما و ثابت قدم بدار، تا از پیروی هوای نفس دور بمانیم، و برای و اندیشه خود عمل نكنیم و به هلاكت نرسیم. از امام حسن عسكری (ع) روایت شده است كه فرمود: صراط بر دو گونه است یكی صراط دنیا و دیگری صراط آخرت. صراط مستقیم دنیا این است كه از زیاده روی دور بمانی و كوتاهی در وظیفه نداشته باشی، بر مسیر حق پایدار مانده و به باطل گرایش پیدا نكنی. اما صراط مستقیم آخرت، طریق مومنین و پویندگان راه بهشت است، كه از مسیر بهشت به سوی دوزخ و عذاب الهی انحراف پیدا نكنی. مردم در انتخاب یكی از این دو راه متفاوتند. آن كه بر راه حق پایدار بماند و مسیر صحیح را در پیش گیرد به راه آخرت رفته است و یقینا وارد بهشت می شود و در امن و امان خواهد بود، و آن كه به راه خطا رود به عذاب آخرت گرفتار خواهد شد. پس از روشن شدن معنای صرا

ط، خواهی دانست كه مزالق الصراط در كلام امام (ع) كنایه از محلی است كه انسان به یكی از دو سوی اعتدال، یعنی طرف افراط، یا تفریط- كه سخت مورد نكوهش است- ممكن است منحرف شود. آن جایگاه محل شهوات و خواهشهای نفسانی و طبیعی و لغزشگاههای هراسناكی است كه لازمه عبور از آن مواضع افراط یا تفریط، و در نهایت كیفرهای بزرگ اخروی است. این مراحل ترسناك، مراحلی است كه یكی بعد از دیگری فرا روی انسان آشكار می شود. قوله علیه السلام: فاتقو الله در این فراز امام (ع) بار دیگر به موضوع تقوا بازگشته، و مردم را به تقوای الهی بمانند تقوای كسی كه دارای صفات ایمان است دستور می دهند. شخص پرهیزگاری كه تقوایش صفات ایمان را داشته باشد دارای خصوصیاتی است كه از كلام آن حضرت استفاده می شود. 1- پرهیزگاری كسی كه تفكر دلش را مشغول داشته است: یعنی اندیشه امر معاد و روز قیامت او را از محبت دنیا و امور بیهوده آن باز داشته و فكر دنیا را از ذهنش بیرون كرده است. 2- ترس از عذاب آخرت بدنش را رنجور كرده است بدین توضیح كه بیم عذاب الهی و كیفری كه برای مجرمان مقرر داشته او را رنج داده و بدنش را به تحلیل برده است. 3- پرهیزگاری كه بیداری عبادت بكلی خواب را از چشمش

ربوده است. 4- پرهیزگاری كه امیدواری ثواب الهی تشنگی در هوای گرم را برایش گوارا ساخته است. یعنی وعده هایی كه خداوند به نیكوكاران داده و آنچه از نعمتهای بهشتی برایشان فراهم آورده او را امیدوار ساخته و تشنگی را برایش قابل تحمل كرده تا در عوض نعمتهای خوب این دنیا به پاداشهای اخروی دست یابد. امام (ع) جمله اظما الرجاء هواجر یومه را كنایه از زیادی روزه، در گرمترین روزها آورده است. كلمه: هواجر مفعول و مظروفی است كه بجای ظرف قرار گرفته و از اقسام مجاز شمرده می شود. 5- زهد و پارسایی مانع شهوات او شده است. امام (ع) لفظ اطفاء را برای زهد استعاره آورده است، با اینكه اطفاء یعنی خاموش ساختن، از صفات آب است كه در رابطه با آتش آورده می شود، در این بیان زهد را در فرو نشاندن شهوات همچون آب دانسته است كه آتش را خاموش می سازد. ضمنا شباهت میان آتش و شهوات نیز روشن شده است، چه هر دو در بسیاری از موارد اثر مخرب دارند و همگونی میان آب و زهد در تاثیر گذاری مطلوب نمایانده شده است كه هر یك به نوعی از خسارت جلوگیری می كنند. یعنی، چنان كه آب شعله های آتش را فرو می نشاند، روی گردانی از دنیا و زهد ورزی از پیروی شهوات آتش شهوات را خاموش كرد

ه، مانع از ضررهای آن می شود. 6- شخص پرهیزگار مدام یاد خدا را بر زبان دارد، ذكر حق فرصت گفتار دیگری به زاهد نمی دهد. 7- برای در امان ماندن از عذاب الهی ترس را بر همه امور خود مقدم می دارد. و این ترس از خدا موجب می شود كه عمل خود را برای خشنودی حق تعالی خالص گرداند، تا از عقوبت و كیفر در امان بماند. 8- پرهیزگار از لغزشها دوری می كند. بدین معنی اموری كه او را سرگرم كند و از راه روشن خدا دورش گرداند، كنار می گذارد. 9- شخص وارسته و پارسا بهترین راه را برای رسیدن به مقصد می پیماید. بدین توضیح كه زاهد در پیمودن را ه روشن و مسیری كه او را از میان خلق به سوی خالق هدایت كند، بهترین راه را كه صراط مستقیم است انتخاب می كند البته مردم در پیمودن راه خدا روشهای مختلفی دارند ولی دلپسندترین راه آن است كه انسان را سریعا به خدابرساند. 10- سركشیهای غرور او را بهلاكت نمی افكند، یعنی خوشیهای دنیا موجب غرور و غفلت او از پروردگارش نمی شود چون هیچ گاه از فرمانبرداری خداوند غفلت ندارد. 11- امور شبهه ناك بر او مسلط نمی شود. شبهات، حق را در نظر او تاریك جلوه نمی دهد، تا مانع خلوص كارهایش شود، و راه حق را بر او ببندد. 12- پرهیزگار انتظا

ر خوشامد گویی فرشتگان را دارد و در روز قیامت به امید بشارت دادن ملائكه است چنان كه خداوند می فرماید: بشارت شما در آن روز بهشتی است كه از زیر درختان آن رودها جاری است. 13- غرق در آسایش و نعمتهای آخرت است زیرا رهایی یافتن از رنج و مشقت دنیا، با رسیدن به نعمتهای آخرت ممكن و میسر است و نعمت خداوند در دنیای دیگر بهشت می باشد. 14- روز قیامت پرهیزگار در بهترین خواب راحت و نیكوترین آسایش بسر می برد. اطلاق لفظ نوم بر آسایش در جنت از باب اطلاق ملزوم بر لازمش می باشد. 15- شخص وارسته روز قیامت در امن و امان خواهد بود. در این عبارت امام (ع) كلمه یوم را به كنایه برای تمام زمانها، از باب اطلاق لفظ جز بر كل به كار برده است. 16- پرهیزگار بهترین عبرت را از دنیا می گیرد و پسندیده ترین راه را انتخاب می كند. 17- برای سعادت آخرتش نیكوترین زاد را پیشاپیش می فرستد. یعنی برای آخرتش كار خیر انجام می دهد و خوشبختی دایمی را نصیب خود می گرداند. دو كلمه سعیدا و حمیدا در عبارت امام (ع) بعنوان حال منصوب به كار رفته است. 18- شخص پرهیزگار از خوف خدا پیشاپیش توشه آخرت را می فرستد. یعنی اعمال شایسته را ترس خداوند، قبل از فرا رسیدن اجل انجام می

دهد تا زاد آخرتش باشد. 19- در فرصتی كه دارد، در كارهای نیك عجله می كند، بدین توضیح كه در ایام عمر و زندگی دنیوی كه فرصت مناسبی برای كارهای خوب است به اطاعت پروردگارش می پردازد. 20- كارهای مورد رضایت خداوند را ا از روی میل و علاقه انجام می دهد. 21- از كارهای زشت به دلیل ترس از خداوند دوری می كند. یعنی به دلیل خوف از خدا، كارهایی كه موجب دوری از محضر حق تعالی می گردد، ترك كرده و از آنها دوری می كند. میان هر یك از دو كلمه در عبارتهای ده گانه: سعیدا و حمیدا، یا در من وجل و اسرع فی مهل، رغب فی طلب و ذهب عن هرب، سجع متوازی بر قرار است. 22- شخص پرهیزگار از امروز به فكر فردایش می باشد، بدین شرح كه در زمان حیات انتظار رسیدن آخرت را دارد. 23- همواره فرا رویش را می نگرد، یعنی جز خداوند به چیزی توجه ندارد، اعمال و رفتار خود را به قصد خداوند انجام می دهد. امام (ع) پس از بر شماری صفات فوق برای شخص پرهیزگار می فرماید: بهشت و نعمتهای آن بعنوان پاداش پرهیزگار را كفایت می كند و با این عبارت انسانها را بدین حقیقت توجه می دهد كه لازم است برای رسیدن به ثواب آخرت و بهشت تلاش كنند و به كمتر از آن راضی نشوند و جهنم نیز به عنوان كی

فر و عقاب كفایت می كند كه انسان از خداوند بترسد، برای خوف از خدا نیاز به عامل دیگری جز دوزخ نیست. و برای انتقام گرفتن از ستمگران و یاری دادن به ستمدیدگان خداوند كفایت می كند، یعنی همین كه انتقام به دست خداوند باشد، برای ترسیدن ظالمان، و یاری جستن مظلومان بس است و نیاز به عامل دیگری نیست. و كتاب خدا بعنوان حجت و خصم بد كاران كفایت می كند تا همگان را تحت تاثیر قرار دهد، و بر علیه كسانی كه از احكام دستوراتش پیروی نكنند شهادت دهد. نسبت دادن حجت و خصم به كتاب خداوند نسبت مجازی است و تمام كلمات منصوب، در جملات فوق بعنوان تمیز به كار رفته اند.

[صفحه 549]

قوله علیه السلام: اوصیكم بتقوی الله امام (ع) به سه اعتبار مجددا مردم را به پرهیزگاری تشویق می كند. 1- چون مردم را از كیفر آخرت بیم داده است، دیگر عذری نخواهند داشت. 2- با دلایل روشن و براهین واضح، حجت را بر آنها تمام كرده است 3- از دشمنی ابلیس و خصومت او همگان را بر حذر داشته است. هر چند معنای ابلیس در خطبه قبل توضیح داده شد، اما امام (ع) در این خطبه ویژگیهایی را برای شیطان ذكر كرده است كه ذیلا به شرح آنها می پردازیم. الف: او مخفیانه در سینه ها نفوذ می كند، مقصود نفس اماره است كه همواره به بدی دستور می دهد. لفظ سینه را مجازا در وسوسه های باطنی به كار برده اند. از باب ذكر مكان و اراده متمكن ب: در گوشها به صورت نجوا سخن می گوید: اشاره به چیزهایی است كه بعضی از شیاطین انس سر بگوشی كرده حرفهای بیهوده و غرور و فریب كاری را بدیگران تلقین می كنند. شرح این موضوع در خطبه اول نیز داده شده است. ج: شیطان گمراه كننده است یعنی مردم را از پیمودن راه حق باز می دارد و با وعده های دروغ و آرزوهای دور و درازی كه به آنها می دهد همه را وارد دوزخ می كند. د: بدیها را در نظر آنها می آراید، زشتی گناهان را برای مردم زیبا

جلوه می دهد. ه: گناهان مهلك را برای مردم كم اهمیت نشان می دهد. بدین توضیح كه آرزوی توبه را در دلها فزون می سازد، و از حكم عقل كه خداوند آمرزنده و بخشنده است برای چنین آرزویی كمك می گیرد و یا به مثل می گوید، بدیگران كه از تو وارسته ترند و از مال دنیا فراوان دارند اقتدا كن و چندان در فكر آخرت مباش، و از وسوسه های دیگری كه برای همگان روشن است. قوله علیه السلام: حتی اذا استدرج قرینته و استغلق رهینته: این وسوسه های شیطانی همچنان ادامه دارد، تا این كه بتدریج نفس ناطقه انسانی را فریب داده آنگاه او را گروگان می گیرد. منظور از: قرینته در كلام امام (ع) نفس ناطقه. انسانی است، بدین اعتبار كه با شیطان هماهنگی كرده، موافق خواست او عمل می كند، به لحاظ احاطه گناه، نفس گروگان ابلیس قرار می گیرد چون مالی كه وثیقه و در رهن كسی باشد كه قابل تصرف نیست. كلمه رهینته به عنوان استعاره به كار رفته است و منظور از استدراج نفس بوسیله ابلیس، زینت دادن خواسته های نفسانی است كه با جلوه دادن امور برای نفس، آن را در اطاعت و فرمان برداری خود نگاه می دارد. انكر ما زین الی آخره: این فراز از كلام امام (ع) اشاره به درجه نهایی وسوسه شیطانی است، كه

پس از گمراهی كامل نفس اماره و ارتكاب محرمات، به حكم عقل بازگشته اقرار می كند كه آنچه نفس را بدان امر كرده زشت و ناروا بوده است، و خطر بزرگی فرا رو دارد. آری پس از آن كه نفس را بر كارهای ناروا واداشته، و بدیها را در نظرش زیبا جلوه داده و آسوده خاطری را به او نوید داده است، حال نفس را از زشتیها بر حذر می دارد، و از نیكو شمردن بدیها او را نهی می كند. ولی افسوس كه دیگر دیر شده است و قدرت بر جبران نیست. انكار بدیها از ناحیه ابلیس یا به هنگامی است كه عقل از فرط گناه مغلوب شده و شخص گنهكار قصد توبه دارد، و یا هنگامی است كه كیفر گناهان نمودار شده هر چند شخص هنوز در دنیا باشد و یا از دنیا رفته و بدلیل انجام كارهای باطل و گناه به عذاب جهنم گرفتار آمده است. توضیح مطلب این است كه پس از جدا شدن نفس از بدن، قوه واهمه نفس را همراهی می كند و كیفرهای جزئی همچون عذاب قبر و بعضی ناهنجاریهای دیگر را كه پیش از این شرحش گذشت درك می كند. زیبا جلوه دادن بدیها برای نفس گاهی از ناحیه شیطانهای انسانی صورت می گیرد، چه رسد به شیطانهای واقعی كه كاری جز گمراه كردن انسانها ندارند.

[صفحه 551]

بخثق هشتم خطبه خطبه در چگونگی آفرینش انسان طی دو فصل و به طریق زیر نقل شده است شغف جمع شغاف: پوششی برای قلب به عبارت دیگر مشیمه. دفاق: خالی شده در اصل خطبه دهاقا كه به معنی خروج پیاپی و یا خروج با شدت است. لدم: بر سینه زدن (از روی ناراحتی). كارته: چیزی كه موجب شدت غم و غصه می شود. ابلاس: نا امیدی، یاس. رجیع: در اصل لغت به معنی شتری است كه در مسیر و سفر سرگردان مانده باشد، در این جا به معنی بی اختیار است. صحاق: ناقص. یافع: جوانی كه سنش به حدود بیست سال رسیده باشد. سادره: شخص بیهوده كاری كه انجام اعمال زشت برایش اهمیت ندارد. ماتح: كسی كه دلو آب را از چاه بیرون می كشد. بدوات: چیزهایی كه در نظرش نیك جلوه می كند به خاطرش می آید. دهمه: او را فرا گرفت، او را پوشاند. غبر شئی: باقی مانده آن. جماحه: سعی و كوشش برای رسیدن به خواسته های خود. سادر دوم: شخص متحیر و سرگردان. نضو: لاغر شدن بر اثر بیماری. حفده الولدان: كمك دهندگان به فرزندان میت برای خاكسپاری و مراسم دیگر او. حشده: اجتماع كنندگان. تفجع: درد و ناراحتی. آیا این همان انسانی نیست كه خداوند او را در تاریكیهای رحم و پرده های گوناگ

ون آفرید؟. كه در آغاز نطفه ای ریخته بود و سپس خونی تیره شد و به جنین و شیر خواری تكامل یافت و پس از اندك زمانی كودكی شد و به دوران جوانی و بلوغ رسید. آنگاه خداوند به وی قلبی نگهدارنده و زبانی سخنور و چشمی بینا عنایت فرمود، تا از حقایق عبرت بگیرد و از خطر روزگار بر حذر باشد. ولی همین كه آن نطفه به حد كمال رسید و قامتش معتدل و اندامش موزون شد، از پرستش خداوند و اطاعت رسول به تكبر سرپیچی كرد و قدم در جاده گمراهی نهاد و با دلو بزرگ هوا از چاه عمیق هوس آب كشنده شد و تمام كوشش خود را برای به دست آوردن لذات و خوشیهای دنیا به كار بست، و به دنبال اندیشه های باطل رفت، (در صورتی كه) هرگز گمان مصیبت و پیشامد ناگواری را برای خود نمی داد و از ارتكاب هیچ گناهی بیم نداشت كه ناگاه، در عین غرور و غفلت چشم از دنیا فرو بست! عمر كوتاه و غرور آمیز را در خطا و لغزش سپری كرد، نعمتهای الهی را سپاسگزاری نكرد و واجبات خداوند را انجام نداد بی خبر مرگ گریبانش را گرفت در حالی كه میل به پذیرفتن حق نداشت و آماده رفتن به راه آخرت نبود. از پیش آمدن چنین حالتی حیران و مبهوت می شود، و از فرط درد و رنج بیدار خوابی بر او مسلط می گردد و در گردابه

ای درد و اندوه بیماری، میان برادران و پدر و مادر مهربان گرفتار می آید، اطرافیان از غم او بر سر و سینه می زنند، جرع و زاری می كنند، اما این آه و ناله ها به حال او تاثیری ندارد. بیهوشی مرگ او را بخود مشغول داشته، در شدت و سختی و اندوه بسیار و رنج و الم بی شمار جان می دهد. سپس او را (غسل داده و حنوط كرده) در كفنهایش می پیچند و بی آنكه اختیاری داشته باشد این سو آن سو حركتش می دهند و با خفت و رنجوری حال و لاغری جسم كه بر اثر بیماری بدان وضع در آمده است در میان تخته های تابوتش می گذارند. آنگاه فرزندان و برادران دینی كه به یاری آمده اند، برای خاك سپاری او را به سوی دیار غربت و گورستانی دور كه پس از آن دیدار كننده ای نخواهد داشت حمل می كنند. همین كه تشییع كنندگان و مصیبت دیدگان از دفن فارغ و به خانه بازگشتند، برای جواب دادن به سوالات فرشتگان در حالی كه از وحشت و ترس حیرت زده است او را در قبر می نشانند. بزرگترین بلیه ای كه در آنجا بر او وارد می شود، آب گرم، آتش سرخ و صدای شعله های فروزان جهنم است. نه در آن عذاب تخفیفی، نه از آن رنج آسایشی!، نه آن بار اندوه را قوت تحملی، و نه مرگ رهاننده ای! نه یك لحظه خواب آرام دهنده

ای می باشد! (گناه كار) همواره در میان عذابهای گوناگون مبتلا و گرفتار است اما برای رهایی از این عذابها به خدا پناه می بریم. - باید دانست كه این بخش از خطبه، بر چگونگی حال انسان از آغاز عمر كه ضعیف و ناتوان بوده است، دور می زند، نعمتهای خداوند را نسبت به انسان متذكر شده، توضیح می دهد كه چگونه در دوران زندگیش باشك و تردید روزگار سپری كرده است نعمتهای الهی را ناسپاسی كرده، و در پیروی از شیطان بی توجه بوده است!. در این بخش از خطبه امام (ع) پایان زندگانی كه همانا مرگ است، به انسان یادآوری می كند و چگونگی وضع میت را بهنگام مرگ، میان خویشان و اقربایش توضیح می دهد، و پس از وفات، عذاب قبر سوال و حساب، و دیگر اموری را كه طبع انسان از آنها تنفر دارد شرح می دهد، تا توجه انسان را به سامان بخشیدن امر معادش جلب كرده آغاز عمر و انجام آن را خاطر نشان می نماید، شاید انسان متنبه شده از خدا بترسد. در توضیح این بخش از خطبه نكاتی آمده است: 1- كلمه ام كه در آغاز این قسمت به كار رفته ام پرسشی و برای توبیخ انسانهاست. ضمن توبیخ، دستور می دهد كه برای بهبود وضع خود، عبرت بگیرند، زیرا جزئیات نعم الهی در خلقت انسان باید موجب سپاس و شكر

گزاری شود ولی با تاسف، از روی غفلت و غرور كفران نعمت می كند. كلمه ام معادل همزه استفهامی است كه در بخش قبلی همین خطبه آمده است. معنی تقدیری جمله چنین است آیا آنچه خداوند از شگفتیهای آفرینش بر شما نموده است برای عبرت گرفتن بس نیست؟ و یا خلقت خود انسان و دگرگونیهایی كه در طول زندگی پیدا می كند؟ و یا حالاتی كه برایش تا روز رستاخیز پیش می آید؟ پند دهنده نمی باشد؟ چنان كه حق تعالی خود می فرماید: آیا نمی بیند كه در خلقت خود شما نشانه هایی است؟ در بعضی از نسخ نهج البلاغه به جای كلمه ام لفظ او به كار رفته است كه از نظر معنی با هم فرقی ندارند. باید دانست، كه دقت در آفرینش انسان، و زیباییهای اسرار و رموزی كه به كار رفته، برای آن كه مختصر دانشی در این باره داشته باشد، چنان كه قبلا متذكر شدیم و بعدا نیز خاطر نشان خواهیم كرد، موجب عبرت كامل می شود. 2- درباره رشد نطفه به سوی كمال چنین گفته اند كه اولین مرحله تكامل، نطفه به شكل كفی در آمده و برآمدگی خاصی پیدا می كند و گام نخست رشد را بر می دارد، و پس از آن بوسیله فرشته صورت نگار، جایگاه روح در آن ترتیب داده می شود. آنگاه از ناحیه جوشش طبیعت نطفه، سوراخهایی بعنوان جلوه اعص

اب نمودار می شود كه پس از رشد تبدیل به عصب می گردند. بعد از این مرحله نطفه از همه سو بزرگ می شود، و سوراخهایی بر بالای پوست به موازات رگهایی كه در داخل رحم وجود دارد نمودار می شود. همه رگها در نهایت منتهی می شود به یك مجرای بزرگ، كه از سویی به جنین و از سویی به رحم اتصال دارد، كه نطفه از مجرای همان شبكه ارتباطی از داخل رحم تغذیه كرده و به رشد خود ادامه می دهد. این شبكه ارتباطی موجب جریان خون در وجود نطفه می شود. و پس از چندی نطفه، به پاره ای خون بسته و یا به تعبیری علقه تبدیل می شود. این سیر تكاملی، كه بنا به قولی پانزده روز است، خون در همه اجزای نطفه نفوذ كرده علقه می شود. دوازده روز دیگر كه بر آن بگذرد، بصورت پاره گوشتی در آمده كه اصطلاحا بدان مضغه می گویند. بدین هنگام است كه اعضای رئیسه بدن به تدریج آشكار می شوند و نخاع پدیدار شده امتداد می یابد و با گذشت نه روز از این حالت سر از دو شانه جدا و پهلو و شكم و پشت بعضا از یكدیگر تمیز داده می شود. گاهی چهار روز دیگر كه سپری شود و چهل روز كامل گردد نطفه بصورت جنین در می آید. گاهی نطفه در سی روز به دوره جنینی می رسد و گاهی در چهل و پنج روز، و نیز گفته اند كه حد

معتدل آن سی و پنج روز است. در این صورت پس از گذشت هفتاد روز جنین در رحم مادر حركت می كند و در مدت دویست و ده روز كه دقیقا هفت ماهگی است بدنیا می آید. ولی اگر دوران نطفه تا رسیدن به جنین بیش از چهل و پنج روز طول بكشد، پس از نودروز در رحم مادر حركت انجام می دهد و در دویست و هفتاد روز كه نه ماه است بدنیا می آید. تمام این نقل و انتقالات و مراحل مختلف تكامل در داخل رحم مادر به اراده خداوند به وسیله فرشته صورت گر انجام می پذیرد. اگر پرده كناری می افتاد ما شكل پذیری و تغییر یابی این خطوط را لحظه به لحظه مشاهده می كردیم، اما با وجودی كه صورتگر این صحنه را ندیده ایم، و چگونگی انجام كار را به عیان حس نكرده ایم، می گوییم: پاك و منزه است، آن مقتدری كه بر انجام امور، و آنچه بخواهد تواناست. 3- امام (ع) علقه را نهفته توصیف كرده است، چون علقه آن حالتی است كه هنوز صورت انسان به وی اضافه نشده است و بدین لحاظ صورت انسان در آن نهفته و مخفی است. 4- عرب، كودك را مادام كه شیر خوار است رضیع، و پس از دوران شیر خوارگی ولید می نامد. به دوران نوجوانی كه رسید یافع و با روئیدن مو بر پشت لبش غلام می گوید. و هنگامی به او مرد می گوید، كه ب

تواند خوب و بد را از یكدیگر تشخیص داده، در مورد امور نظر بدهد. دوران بزرگسالی را نیز به جوانی، میان سالی، و پیری تقسیم كرده اند. 5- توصیف كردن امام (ع) قلب را به حفظ و زبان را به گفتار و چشم رابه نگاه به منظور فایده ای است كه بر هر یك از قلب و زبان و چشم مترتب است. و سپس به فایده نهایی این اعضا اشاره كرده می فرماید: فایده این اعضا این است كه انسان از مشاهده نعمتهای الهی دلایل یگانگی خدا و دیگر اوصاف جلال و جمال او را بفهمد و فضایل نفسانی خود را به كمال برساند، و از امور ناروا خودداری كند. بدین توضیح كه از ورود در امور ناپسند روزگار برحذر باشد و از انجام كارهای ناروا عبرت بگیرد و از آنها دوری جوید. 6- قوله علیه السلام: حتی اذا قام اعتداله فو واستوی مثاله نفر مستكبرا الی آخر. آن هنگام كه انسان قامت موزونی یافت، و جوانی برومند گردید، خودبین و متكبر می گردد بعضی از شارحان بر این اوصاف كه امام (ع) برای انسان بر شمرده است اعتراض كرده و گفته اند: بسیاری از افراد، دارای این اوصاف خود بینی و تكبر نیستند، بنابراین فرموده امام (ع) عمومیت ندارد. در پاسخ این اعتراض باید گفت: روی سخن امام (ع) به انسان مطلق است كه در حكم

موجبه جزئیه و مثبت حكم جزئی است و شامل عموم انسانها نمی شود. هرگاه حكمی بصورت مطلق آورده شود، درباره بعضی از افراد قطعا صادق خواهد بود. و آن بعضی همان گناهكارانی هستند كه روی سخن امام (ع) با آنهاست و مصداق واقعی كلام آن حضرت می باشند و آنها را بدین بیان توبیخ می كند. در ضمن دیگران را توجه به وجوب و استمرار شكر گزاری خداوند داده، از آنها می خواهد كه فرامین حق را امسال كرده و از آنچه خداوند نهی فرموده دوری جویند. 7- ماتحا فی غرب هواه امام (ع) لفظ غرب را برای هوای نفسانی شخص متكبر استعاره آورده است. كه چنان شخصی دفتر اعمال نفسانی خود را از گناه پر می كند، چنان كه آب كش مشگ خود را از آب پر می كند. با بیان لفظ ماتح كه بمعنی آب كش می باشد استعاره را ترشیحیه كرده است. 8- در كلام امام (ع) بیست كلمه منصوب به كار رفته است كه عبارتند از: نطفه- علقه- جنینا- راضعا- ولیدا- یافعا- معتبرا- مزدجرا- مستكبرا - سادرا- ماتحا- كادحا- غریرا- مبلسا- منقادا- سلسا- رجیع وصب- و نضوسقم ونجیا. تمام كلمات فوق به معنی حال به كار رفته اند و عمل كننده در آنها فعلی است كه قبل از این كلمات در عبارت آمده است. كلمه: سعیا در كلام امام (ع) یا م

فعول به است كه در این صورت عمل كننده در آن صفت كادحا می باشد و یا مصدری است كه به جای فعل به كار رفته و نیازی به فعل ندارد. واژه یسیرا صفت است برای ظرفی كه از كلام حذف شده است و یسیرا به جای ظرف محذوف نشسته است. تقدیر كلام چنین است زمانا یسیرا بعضی كلمه یسیر را اسیرا قرائت كرده اند در این صورت كلمه اسیرا حال خواهد بود. سه كلمه جزعا- قلقا- و تقیه در جمله به عنوان مفعول له به كار رفته اند. اگر كلمه یسیرا را اسیرا قرائت كنیم استعاره خواهد بود برای انسان گناهكار و وجه شباهت این است كسی كه لغزش پیداكند و در گناه فرو غلطد، هوای نفس او را به پستی و ذلت می كشاند، چنان كه شخص اسیر و گرفتار را به جایی می برند كه دلخواه او نیست. 9- انسان آنچه در دنیا از دست می دهد، برای آن عوضی در آخرت به دست نمی آورد، زیرا در دنیا كمالات اخلاقی و فضایل نفسانی و طاعات و عباداتی را كه برای انجام آنها آفریده شده بود ضایع كرده و از دست داده است و قضای آنها را انجام نداده. و در آخرت هم راهی برای جبران آنها وجود ندارد. در جمله: و المرء فی سكره ملهیه... معنی حال را دارد، و عمل كننده در حال كلمه لادمه می باشد، و معنی جمله این است: در حالی كه

شخص بحالت بیهوشی و احتضار گرفتار شده باشد، ناراحتی سختی دل اطرافیان را فرا گرفته، و قادر به چاره اندیشی نیستند، كشش درد آوری شخص محتضر را فرا می گیرد. یعنی فرشتگان قابض ارواح، جان او را در حال گرفتن می باشند. چنان كه خداوند متعال می فرماید: و لو تری اذا لظالمون فی غمرات الموت و الملائكه باسطوا ایدیهم اخرجوا انفسكم. از رسول خدا (ص) روایت شده است كه هرگاه مرگ شخص مومن فرا رسد، فرشتگان با پارچه ابریشمی كه در آن مشك و بوی ریحان باشد به سوی او می آیند به همان آسانی كه موی از خمیر بیرون می آورند، جانش را می گیرند و در آن حال به وی گفته می شود: ای نفس، با اطمینان كامل و با خشنودی تمام به سوی پروردگار كه دارای روح و بشارت و كرامت است باز گرد. پس از آنكه روح مومن از بدن جدا شود در داخل مشك و ریحان قرار داده و در پارچه ای از حریر پیچیده و او را به اعلی علنی می برند. ولی هنگامی كه مرگ كافر فرا رسد، خداوند به فرشتگان امر می كند لباسی كه آمیخته به آتش است برای قبض روحش می برند و با شدت و سختی جانش را می گیرند. در آن حال به او گفته می شود: ای نفس ناپاك، به سوی پروردگار و عذاب او در حالی كه بر تو خشمناك است بازگرد. وقتی كه

جان كافر را بگیرند، در داخل همان ظرف آتش قرار می دهند و آنگاه روحش را در لباس آتشین پیچیده و به دوزخ می برند. باید دانست كه منظور از جذبه درد آوری كه در حال جان كندن میت را فرا می گیرد، مثل خاری نیست كه در عضوی از بدن بشكند، بلكه دردی است كه بر نفس وارد گشته، تمام اعضا و اجزای بدن را فرا می گیرد، و تا عمق جان نفوذ می كند. بر خلاف دردهای موضعی كه اختصاص به دست یا پا پیدا می كند، درد جان كندن فراگیر است، تمام رگ و عصبها و سراسر وجود را مستغرق می گرداند. به مثل چنان است كه تمام رگ و پی و اعصاب بدن را از بدن جدا كنند. و گاهی به درخت خاری مثل زده اند كه در داخل بدن قرار داشته باشد. مقصود از جذبه مكربه كه در عبارت امام (ع) آمده است، همین جان كندن است. دشواری وقتی به اوج می رسد كه اعضا پیاپی و بتدریج بمیرند و این جان دادن را طولانی كرده و رنج و مشقت فراوانی را بدنبال دارد. قوله علیه السلام: رجیع وصب و نضو سقم این دو جمله دو صفت اند كه برای بیماری و لاغری شتر به كار می روند. امام (ع) آنها را به عنوان استعاره برای شخص بیمار به كار برده است. كلمه رجیع به اعتبار طولانی شدن و مكرر شدن آن، بر شخص مریض اطلاق شده است چنان

كه شتر بر اثر سفرهای پی در پی خسته و از كار افتاده می شود. لفظ نضو به لحاظ فرسودگی و لاغریی كه از بیماری پیدا می كند، چنان كه مسافرتهای مكرر نیروی شتر را به تحلیل می برد. قوله علیه السلام: اقعد فی حضرته نجیا لبهته السوال سخن درباره عذاب قبر و سئوال منكر و نكیر از جمله اعتقادات حقه می باشد. از رسول خدا (ص) روایت شده است كه به عمر فرمود: ای پسر خطاب چه خواهی كرد، آنگاه كه از این دنیا بروی، اقوام و خویشانت بر اطرافت اجتماع كنند و پس از آن قبری را حفر كرده غسلت داده كفنت كنند و سپس تو را به گورستان برده به خاكت بسپارند و بعد از مراجعت از گورستان، دو فرشته آشوبگر قبر نكیر و منكر فرا رسند در حالی كه صدایشان همچون رعدی غران و چشمهایشان مانند برقی، درخشان شده و موی سرشان را از فرط بلندی بدنبال خود می كشند و خاك گور را با دندانهایشان به هر طرف می پراكنند و بشدت كه گویا زلزله ای رخ داده است تو را تكان می دهند. و از تو می پرسند كه پروردگار و پیامبرت كیست، و دینت چیست؟ در آن هنگام بر تو چه خواهد گذشت؟ عمر در پاسخ گفت: در آن وقت عقل من بجا خواهد بود؟ پیامبر (ص) فرمود: بلی خردت بجاست. عمر گفت پس جوابشان را خواهم داد. در ح

دیث دیگری پیامبر (ص) نكیر و منكر را به سیاه چهره و كبود چشم توصیف فرموده است باید دانست آنچه درباره عالم قبر، سوال و پرسش و عذاب، از طریق شریعت به ما رسیده است دارای سه مرتبه است به طریق زیر: 1- مرتبه اول: آنچه مسلم و آشكار است این است كه وجود نكیر و منكر را با همان صورت ملكی شان كه نقل شده است باور داریم و هم مار و كژدمهایی كه میت را می گزند و آزار می دهند. و هر چند ما نتوانیم آنها را مشاهده كنیم، زیرا چشم سرما برای مشاهده عالم ملكوت شایستگی ندارد. آنچه به عالم آخرت مربوط باشد از عالم ملكوت شمرده می شود. بدین دلیل كه صحابه رسول به نزول جبرئیل بر پیامبر (ص) ایمان داشتند و پیامبر (ص) او را مشاهده می كرد ولی اصحاب رسول او را نمی دیدند و چنان كه جبرئیل شباهت به انسانها ندارد، نكیر و منكر هم به مردم شباهتی ندارند و كارهای آنها مانند كار انسانها نیست. مار و كژدمهای قبر نیز شباهتی به مار و عقربهای دنیا ندارند. وجود فرشتگان، مار و كژدمها را بمعنی دیگری باید فهمید. 2- مرتبه دوم: به مثل چنان كه شخص خواب انسانی را می بیند كه او را دارد كتك می زند و یا می خواهد او را بكشد، و یا ماری را می بیند كه می خواهد او را زهر بد

هد، در عالم خواب ناراحت می شود. گاهی دیده شده ست كه شخصی خوابیده داد می زند و صورتش غرق در عرق شده است و از رختخواب می پرد. همه این حالات در رابطه با نفس اوست كه در خواب مشاهده می كند، چنان كه شخص بیدار ناراحت می شود. با وجودی كه در اطراف شخص خوابیده كه به ظاهر ساكن و بیحركت است، نه شخص قاتلی وجود دارد و نه مار و كژدمی، بنابراین مار و كژدم و یا قاتل در عالم خیال شخص خوابیده موجود است، فرقی نیست كه در بیداری ماری به وی حمله كند و یا در خواب، در ظاهر قاتلی قصد كشتن او را داشته باشد، و یا در باطن نفس. در هر دو صورت رنج آور است. 3- مرتبه سوم: باید دانسته شود كه نكیر و منكر و دیگر احوال قبر كه موجب عذاب و ناراحتی شخص وفات یافته می شوند اشخاص و یا مارهایی نیستند كه محسوس به حس ظاهر می باشند، بلكه مفهومش این است كه روح گنهكار با جدا شدن از بدن قوه خیال را هم با خود می برد، در عین حال هیئت بدنی او از اخلاق پست و ناروا پاك و منزه نیست، بلكه صفاتی از قبیل، كبر، ریا، حسد، كینه، طمع و جز اینها همراه با آدمی كه گنهكار است می باشند و انسان هنگام مرگ توجه دارد كه چگونه روح از بدنش جدا می شود و هیئت خود را مشاهده می كند. چ

نان كه در خواب چنین حالتی دارد و با قوه خیال و توهم خود را در میان قبر می بیند و درك می كند كه درد و رنجها از طریق اخلاق پست و ناروا به عنوان عقوبت حسی بر او وارد می شود. این معنی در شریعت هم ثابت شده است كه گناهان در ذهن انسانها به صورت شخص بد هیبتی در آمده و میت را با پرسشهای ترسناك آزار می دهند و با صورت بسیار هولناك و صدای وحشتناكی او را مضطرب می سازند. آنگاه كه امتحانش می كنند و زبانش به لكنت می افتد، او را می زنند و عذابش می كنند و نیز ماری را مشاهده می كند كه او را می گزد. ولی اگر انسان سعادتمند باشد خوشیهایی كه از خلق نیكو و كارهای شایسته انجام داده باشد، با صورتی زیبا بالاتر از آن كه در تصورش آید، برایش حاصل می گردد و بصورت وصف ناپذیری از اشخاص بر او وارد می شوند، با چهره ای گشاده او را به بهشت و نعمتهای الهی بشارت می دهند. مبشر و بشیر دو ملك رحمت و دیگر فرشتگان نیز ار هر دری وارد شده و بر او سلام می كنند. عذاب و ثواب قبر را چنین توصیه كرده اند. سخن رسول خدا (ص) كه فرمود: همین حقیقت اشاره دارد. اگر سوال شود كه چرا اولین كسانی كه وارد قبر شخص سعادتمند و یا شقاوتمند می شوند، فقط دو نفر فرشته اند و بیش

تر نیستند؟ در پاسخ می گوییم: برخی از دانمشندان سعادت و شقاوت را دو ویژگی نفسانی دانسته اند كه از دو جهت قوه نظری و عملی حاصل می شود و هر كدام زمنیه ساز فرشته ای خواهد شد پس اگر آنچه انسان تحصیل می كند جهل مركب و اخلاق پست باشد، نتیجه آن منكر و نكیر خواهد بود و اگر آنچه بدست می آورد، مكرمت و بزرگواری باشد نتیجه آن دو فرشته بشیر و مبشر خواهد بود. درك ما از ظاهر عبارت این بود كه بیان كردیم، خداوند به اسرار شریعتش بهتر آگاه است. با تصوری كه از معنی ثواب و عذاب قبر در سه مرتبه گذشته داشتیم، معنی ثواب بهشت و عذاب جهنم به خوبی روشن شد. 13- قوله علیه السلام: لا فتره مریحه و ال قوه حاجزه.... این عبارت امام (ع) به منزله آیاتی است كه بر عذاب جاوید الهی دلالت دارند. عذاب جاوید خداوند به كفاری اختصاص دارد كه هرگز نفوسشان به جهان ملكوت صعود نكرده باشد، چنان كه خداوند متعال می فرماید: ان المجرمین فی عذاب جهنم خالدون لا یفتر عنهم و هم فیه مبلسون. كفار قدرتی كه بتوانند میان خود و عذاب دوزخ فاصله ای ایجاد كنند ندارند یعنی نمی توانند به رحمت خداوند متوسل شوند و محبتی كه آنها را به جهان غیب و عالم بالا مرتبط سازد ندارند. و از

طرفی مرگی كه آنها را فرا گیرد و از مشكلات رهائیشان بخشد در كار نیست، زیرا چنان كه در جای خود ثابت شده است، انسان دوبار نمی میرد و اینكه كفار را خواب فرا نمی گیرد، كنایه از شدت دردی است كه دارند. كیفر سخت و درد شدیدی كه از عذاب الهی گردن گیر كفار می شود، موجب ازبین رفتن خواب آنها می گردد. بنابراین هیچ نوع آسایشی در میان لحظه های عذاب نخواهد بود. امام (ع) كلمه موتات را بطور مطلق برای شدت عذاب و سختیها مجاز به كار گرفته اند چون در نهایت هر سختی و عذابی در این دنیا پایانش مرگ است، كلمه مرگ را برای نهایت سختی و عذاب مجاز به كار برده است. امام (ع) در بیشتر جملات این عبارات سجع متوازی را رعایت كرده اند.

[صفحه 564]

بخش نهم خطبه درباره چگونگی آفرینش انسان ورطئه فی الامر: بدان گرفتارش كردم. موزط: هلاك كننده. قناص: پناهنگاه. محار: محل رجوع و بازگشت. افك: دگرگون شد. قید قده: به اندازه قامت شخص. معفر: به خاك مالیده. عفر: خاك. فینه: ترس، در بعضی از نهج البلاغه كلمه فینه را وقت و زمان معنی كرده اند. انف الشی ء: اول آن. حوبه: نیاز و بی چیزی. ضنك: تنگنا.... ای بندگان خدا! كجایند آنان كه خداوند عمر طولانی و نعمتهای فراوان به آنان داد و آموختنی ها را تعلیمشان داد و حقیقت را فهمیدند، اما فرصتی كه برای عمل به آنان داده شده بود بیهوده از دست دادند، در حال سلامتی و شادمانی، قیامت را از یاد بردند، مدتی دراز مهلت داده شدند و بخششهای زیادی به آنها كردند و از عذابهای دردناك بر حذرشان داشتند و به ثوابهای بزرگی امیدوارشان ساختند. (ولی آنها قدر این همه نعمت و احسان خداوندی را ندانستند! و همه را در لهو و لعب گذراندند) و اینك در تنگنای گور گرفتار آمده اند. (شما) از گناهانی كه انسان را به ورطه هلاكت می كشاند، و زشتیهایی كه خداوند را به خشم می آورد بپرهیزید. ای صاحبان دیدگان بینا و گوشهای شنوا، و ای دارندگان سلامت و م

ال دنیا! آیا گریزگاهی، راه چاره ای، پناه گاهی، تیكه گاهی راه فراری و خلاصی از دست قدرت و غضب حق تعالی هست یا نیست؟ و اگر امكان رهایی یافتن از قبضه قدرت خداوندی نیست پس به كدام مسیر منحرف می شوید و چه راه فراری دارید، و به چه چیز فریفته می شوید؟ (آیا نمی دانید) سهم هر كدام شما از زمین به اندازه بلندی و پنهای قد اوست، كه برایش گور حفر كنند و آنگاه خاك بر صورتش بپاشند! (پس این همه حرص و آز و طمع در جمع آوری از راه حلال و حرم برای چیست؟) بنابراین ای بندگان خدا هم اكنون كه زندگانی شما ادامه دارد و روحتان آزاد است و آمادگی هدایت یافتن را دارید و زمان برای رستگاری مساعد، و بدنها سالم است و مهلت مقتضی، اراده و اختیار بر قرار می باشد، وقت توبه و انابه، و هنگام مناسبی برای رفع نیازمندیهاست. در جهت خوشنودی و رضایت خداوند بكوشید. پیش از آنكه فرصت از دست برود و در مكان تنگ گور گرفتار آیید، و خوف و ناامیدی در دلتان راه یابد، و مرگ به سروقتتان برسد، و خداوند غالب و توانا شما را به كیفر گناهانتان گرفتار كند. (در خبر است كه وقتی امام این خطبه را ایراد فرمود، بدن شنوندگان لرزان و دیدگانشان گریان و دلهایشان مضطرب و نگران شد.

به همین مناسبت این كلام نورانی را خطبه غراء نامیدند.) در آخرین فصل این خطبه امام (ع) به فوایدی اشاره فرموده اند: 1- نعمتهای بی شمار خداوند را كه به انسان ارزانی داشته، همچون عمر طولانی، علم و درك و فهم و ایمنی از آفات، فرصتهای طلایی، بخششهای خوب و بی حد، پرهیز دادن از عذاب و بشارت دادن به ثواب مورد توجه قرار داده و انسانها را به سبب كفران نعمتی كه می كنند و سرگرمی كه به لذات دنیوی پیدا كرده اند و اوامر و دستورات حق تعالی را نادیده گرفته اند و توجهی به فرامین خدا نمی كنند و دعوت خدا را از یاد برده اند، توبیخ و ملامت می كند. 2- از انواع گناهی كه موجب هلاكت می شود و كارهای زشتی كه اخلاق پست شمرده می شود انسانها را برحذر می دارد. 3- آنها را كه چشم بینا و گوش شنوا و عافیت، و مالیه دنیا دارند، متوجه می كند كه از فرمان الهی امكان فراری و از كیفر گناهان نجاتی نیست. و برای اهل اطاعت و فرمانبرداری، تكیه گاه و پناهنگاهی جز او نیست. از حكم خداوند نمی توان فرار كرد و پس از مرگ صرفا بازگشت به سوی خداست. دلیل آن كه امام (ع) بینایان و شنوایان و اهل عافیت را مورد خطاب قرار داده است آن است كه نامبردگان مصداق كامل مكلف به انجا

م وظایف الهی هستند. بینایی و شنوایی را مجازا به معنی خردمندان به كار برده است. اما اشاره امام (ع) در عبارت فوق به صاحبان مال و ثروت بدین لحاظ است كه بهره مندان از مال دنیا بیشتر از دیگران سرگرم لذت می شوند و از پیمودن راه خداوند باز می مانند. كلمه هل در عبارت: هل من مناص... پرسش انكاری است، بدین توضیح كه ای گناهكاران چه فكر می كنید؟! آیا فرارگاهی یا پناهگاهی از كیفر خداوندی وجود دارد؟ و آیا به سوی غیر خدا پس از مرگ باز می گردید؟ و آیا از این كه دستورات الهی را ترك كردید و امور خلاف را انجام دادید در پیشگاه خداوند چه عذری می آورید؟. لفظ ام در عبارت امام (ع) به عنوان معادل هل پرسشی به كار رفته است. معنی جمله این می شود كه: آیا از عذاب خداوند می توانید فرار كنید یا خیر؟ 4- امام (ع) سرگذشت قبر و به خاك مالیده شدن صورتها را كه موجب تنفر هر طبعی است، تذكر داده متوجه می سازد كه تمایل شدید بر جمع آوری مال زیاد دنیا پیدا نكنند كه لزوما، انسان روزی از مال دنیا جدا می شود و برای تلاش كننده در جمع آوری، جز به اندازه قامتش، یعنی گور چیزی نصیبش نمی شود. 5- با توضیح عواقب ناگواری كه در انتظار انسان است، حضرت مردم را متوجه ز

مان انجام كارهای شایسته و آنچه می توانند، در رابطه با نجات خود انجام دهند، می كند و كلمه الان را كنایه از زمان حیات گرفته اند و مقصود از خناق مرگی است كه گلوی هر انسانی را گرفته او را به سوی خداوند می برد. وجه شباهت مرگ، به ریسمانی كه بر گلوی انسان می افتد و او را خفه می كند این است كه هیح یك از این دو مورد پسند انسان نیست. با بیان این كه فعلا فرصت دارید و مرگ به سروقتتان نیامده است، استعاره را ترشیحیه كرده است. مقصود از مهلت داشتن انسان كنایه از زندگی دنیوی اوست و منظور از رها بودن روح، مهلت و فرصتی است كه هر فرد برای انجام اعمال نیك دارد. هر چند این مجال و فرصت در حال تردید و دو دلی سپری می شود، و انسان در آمادگی برای كمال یابی ملاقات پروردگارش تردید دارد، و یا سهل انگاری می كند. بعضی مقصود از فینه الارشاد را هدایت یافتن نفوس به راه خداوند، و به دست آوردن سعادت ابدی معنی كرده اند، و تمام عمر را مهلتی برای رسیدن به كمالات معنوی، در نظر گرفته اند. 6- فایده ششمی كه امام (ع) متذكر می شود، این است كه قصد اولی انسان لزوما باید در جهت طاعت و عبادت حق تعالی باشد، یعنی سزاوار است كه انسان در آغاز تكلیف تصمیم و اراد

ه قلبیش فرمانبرداری خداوند و تسلیم فرمان او باشد، تا آنچه بر لوح نفسانی او از كمالات وارد می شود، موجب سعادت اخروی وی شود. چه در آغاز جوانی و عمر لوح نفسانی انسان از تیرگیهای باطل صاف و روشن است ولی اگر به عكس انجام گیرد، یعنی در آغاز عمر و جوانی میل نفسانی انسان معصیت الهی باشد، چهره نفسانی او به اخلاق زشت سیاه می شود و پس از آن قادر نخواهد بود كه از نورانیت حق استفاده كند و در نهایت از زیانكارترین افراد خواهد شد. 7- از الطاف الهی این است كه برای توبه و بازگشت به انسان مهلت داده است انسان گناهكار را برای برگشت از معصیت و نافرمانی فرصت عنایت كرده و بلافاصله به گناهش او را مواخذه نكرده است زیرا غرض حق سبحانه و تعالی این است كه افراد ناقص به كمال مطلوب وجودی خود برسند. امام (ع) فرصت داشتن گناهكار را با عبارت زیبای خود، مهلتی برای توبه تعبیر كرده است. 8- بدلیل نیاز شدید انسان در آخرت به اعمال نیك خداوند زمان انجام دادن كارهای نیك را، فراخ و وسیع قرار داده است. از اضافه كردن كلمه انفساح به كلمه حوبه نیاز فوری وفوتی این حقیقت فهمیده می شود زیرا هر حاجت و نیازی كه انسان برای زندگی این دنیای خود داشته باشد. هر چند

ضروری و لازم باشد، فوری و فوتی نیست و امید بر طرف شدن آن را دارد، بر خلاف نیازمندیهای آخرت كه به مجرد از دنیا رفتن انسان اعمال صالحی كه بشدت مورد نیاز است و باید جبران كمبودها را بنماید قطع می شود، جز دنیا محلی برای انجام كارهای اخروی وجود ندارد، بنابراین انسان گناهكار شدیدترین نیاز و ضروری ترین حاجت را به انجام اعمال نیك دارد و در بدترین صورت در قیامت ظاهر می شود. امام (ع) با واژه ضن وضیق به گرفتار آمدن انسان، در حصار تن و زنجیرهای جسم، و دوزخ بدن اشاره كرده است و مقصود از روع و زهوق جر بزرگی است كه از ترس مرگ، و مراحل بعد از آن حاصل می شود. 9- غائب منتظر در كلام امام (ع) كنایه از فرا رسیدن ناگهانی مرگ، و هجوم بی خبر وی می باشد. لفظ غایب را به عنوان استعاره برای مرگ به شباهت مسافری كه همواره انتظار ورود آن را دارند، به كار برده است. استعاره را با استفاده كردن از لفظ قدم ترشیحیه كرده است. 10- مقصود از: اخذه العزیز المقتدر این است كه ارواح با قدرت و فرمان غلبه دارنده ای كه هرگز مغلوب نمی شود، از كالبدها گرفته می شوند، و هیح نیرومندی توان مقابله با قدرت خداوند را ندارد. و از اطاعت و فرمان او نمی تواند سرپیچی كن

د.


صفحه 496، 501، 522، 531، 541، 549، 551، 564.